پنج شنبه 89/4/17
در تراکم تنهائی تا زانو در زمانه فرو رفتم
در سکوتی سنگین شنیدم که گلهای باغچه نجوا می کنند نیلوفری که در نگاه تو گم شد
سراغ باران را می گرفت از پشت پنجره سکوت دیدم که کودکی
بادکنک هایش را به باد می سپارد و درخت بید شاخسار بلندش را و من تنهائی ام را برای ابد به آب بخشیدم من کجا گم کرده ام آهنگ باران را ؟
در سکوتی سنگین شنیدم که گلهای باغچه نجوا می کنند نیلوفری که در نگاه تو گم شد
سراغ باران را می گرفت از پشت پنجره سکوت دیدم که کودکی
بادکنک هایش را به باد می سپارد و درخت بید شاخسار بلندش را و من تنهائی ام را برای ابد به آب بخشیدم من کجا گم کرده ام آهنگ باران را ؟
هنوز دیوارهای کوچه های کودکی ام بوی
مهربانی می دهد تا دبستان راه کوتاهی بود رد باران را
می گرفتیم و کیفی در دست دفتری پر از آئینه و خورشید جای من در میز سوم کنار پنجره
یادش بخیر جای من در درس نقاشی کنار چشم های دختر
خورشید در آن لحظه های ناب عاشقانه نمره ما همیشه بیست بود من کجا گم کرده ام آن بوسه های زیر باران را
؟
مهربانی می دهد تا دبستان راه کوتاهی بود رد باران را
می گرفتیم و کیفی در دست دفتری پر از آئینه و خورشید جای من در میز سوم کنار پنجره
یادش بخیر جای من در درس نقاشی کنار چشم های دختر
خورشید در آن لحظه های ناب عاشقانه نمره ما همیشه بیست بود من کجا گم کرده ام آن بوسه های زیر باران را
؟
| [ کلمات کلیدی ] :