Ba Delo Jorat tarin Dokhtar Haye Irooooni... Show Details From

بانجی جامپینگ ورزشی است که بین زنان طرفداران زیاد دارد، زنانی که بیشتر دوست دارند خطر را احساس کنند و ثابت کنند که بر خلاف آن چیزی که به نظر می رسد، شاید از مردان شجاع ترند. زنان ایران وقتی پای سکوی پرتاب می روند به سادگی تصمیم می گیرند که از ارتفاع بالا روند و با پریدن از بلندی 40 متری برای دقایقی در آسمان و زمین معلق بمانند آنها وقتی پایشان به زمین می رسد از تجربه جدید خود احساس رضایت می کنند و بیشتر آنها به دنبال تجربه های سخت تر از سقوط با کش از ارتفاعی بلند هستند.سکوی پرش بوستان «ولایت» تنها مکانی است که بانوان پایتخت می توانند از آن بپرند




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 3:21 عصر


عکس های جالب


اسب سواری

  
توفان سندی این لاک پشت را به خانه این زن آمریکایی در نیویورک آورده است

لاک پشت

  
فستیوال دیوالی در جیپور هند

فستیوال دیوالی

  
زندگی روزانه در کمپ آوارگان جنگ داخلی سوریه در اردن

 کمپ آوارگان سوریه

  
خانه ای ویران شده در زلزله برمه

زلزله برمه

  
نصب یک مجسمه خودرو بالدار در کلن آلمان

خودرو بالدار

  
یک هواپیمای ترابری نیروهای آلمانی در فرودگاه مزار شریف افغانستان 

هواپیمای ترابری

  
حجم بالای مرسوله های پستی هدیه در اداره پست شهر نانچانگ چین به مناسبت هدیه های ردوبدل شده در روز مجردها

مرسوله های پستی

مرسوله های پستی

  
فرار آوارگان سوری به ترکیه

آوارگان سوریه

  
آب پاشی به فیل ها از سوی توریست ها در جشن سونگران در تایلند

تایلند

  
خبرنگار نوجوان خبرگزاری نوجوانان چین در حال بالا بردن دست برای سوال از وزیر مسکن چین در یک کنفرانس خبری

چین

  
تولید یک پاستیل 13 کیلویی بزرگ به شکل مار در آمریکا

پاستیل 13 کیلویی

  
اسب آبی باغ وحشی در اسپانیا

اسب آبی

  
میدان سن پارک در ونیز ایتالیا

میدان سن پارک

  
نورافشانی شهر کویت به مناسبت پنجاهمین سالگرد تصویب قانون اساسی در کویت

نورافشانی

  
بند بازی یک دختر بچه هندی در شهر حیدر آباد

بند بازی دختر هندی

 
فستیوال خیابانی کلن در آلمان

فستیوال خیابانی

  
تمرین یوگا دسته جمعی هزاران تایوانی در مقابل کاخ ریاست جمهوری در تایپه

یوگا دسته جمعی

  
روز تجلیل از بازماندگان جنگ در آمریکا (نیویورک)

آمریکا

  
طبیعت زیبای پاییزی در کشمیر

طبیعت زیبای پاییزی

  
مرد خوش سلیقه 34 ساله در یوتای آمریکا با بادکنک در خانه اش دکور ساخته است

بادکنک

  
انفجار در شهر ایندیاناپولیس آمریکا

انفجار

  
وضعیت ازدحام در داخل قطارهای هند

قطارهای هند

  
ماهیگیری از دریاچه ای یخ زده در شهرکراسنویارسک در سیبری روسیه

دریاچه ای یخ زده

  
نزدیک شدن به مار عظیم الجثه آناکوندا در دریاچه ای در برزیل

مار آناکوند

  
تلاش برای نجات یک بچه فیل از باتلاق ( زامبیا- آفریقا)

باتلاق

  
نمایی زیبا از ساحل آلتونا در ملبورن استرالیا

ساحل آلتونا

  
مسابقه هفتگی به جان هم انداختن سگ ها در هرات افغانستان

افغانستان

  
درگیری دانشجویان شیلیایی با پلیس در جریان تظاهرات اعتراضی (سان دیه گو)

دانشجویان شیلیایی

  
بدون شرح!

بدون شرح

بدون شرح

  حضور دختر بچه های دانش آموز پاکستانی در شهر کراچی در مراسم روز جهانی ملاله

روز جهانی ملاله

  
انتقال زخمی های حملات هوایی اسراییل به غزه به بیمارستان

غزه

  
بارش برف زمستانی در شمال چین

برف زمستانی




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 3:19 عصر


چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز
چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز
بر شکوه سفر آخرتم، افزودند
اشک در چشم، کبابی خوردند
قبل نوشیدن چای،
همه از خوبی من میگفتند
ذکر اوصاف مرا،
که خودم هیچ نمی دانستم.

نگران بودم من،
که برادر به غذا میل نداشت
دست بر سینه دم در ا
یستاد و غذا هیچ نخورد
راستی هم که برادر خوب است.

دست تان درد نکند،
ختم خوبی که به جا آوردید
اجرتان پیش خدا
عکس اعلامیه هم عالی بود،
کجی روبان هم،
ایده نابی بود
متن خوبی که حکایت می کرد
که من خوب عزیز
ناگهانی رفتم
و چه ناکام و نجیب
دعوت از اهل دلان،
که بیایند بدان مجلس سوگ
روح من شاد کنند و تسلی دل اهل حرم
ذکر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز
که بدانند همه،
ما چه فامیل عظیمی داریم.

رخصتی داد حبیب،
که بیایم آنجا
آمدم مجلس ترحیم خودم،
همه را میدیدم
همه آنهایی،
که در ایام حیات،
نمی دیدمشان
همه آنهایی که نمی دانستم،
عشق من در دلشان ناپیداست.

واعظ از من می گفت،
حس کمیابی بود
از نجابت هایم،
وز همه خوبیهام
و به خانم ها گفت:
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر
سینه اش صاف نمود
و به آواز بخواند:
" مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک    چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم."

راستی این همه اقوام و رفیق
من خجل از همه شان
من که یک عمر گمان میکردم تنهایم و نمی دانستم
من به اندازه یک مجلس ختم،
دوستانی دارم!



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 3:18 عصر


کلبه ای میسازم
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif کلبه ای می سازم http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif پشت تنهایی شب http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif زیر این سقف سیاه http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif که به زیبایی دل تنهای تو باشد http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif پنجره هایش از عشق http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif سقفش از عطر بهار http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif رنگ دیوار اتاقش گل یاسhttp://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif عکس لبخند تو را می کوبم http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif روی ایوان حیاط http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif تا که هر صبح اقاقی ها را http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif از تو سرشار کنم http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif همه ی دلخوشی ام بودن توست http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif وچراغ شب تنهایی من http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif نور چشمان تو استhttp://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif کاشکی در سبد احساسم http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif شاخه ای مریم بود http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif عطر آن را با عشق http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif توشه راه گل قاصدکی می کردم http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
  http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif که به تنهایی تو سربزند http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif تو به من نزدیکی و خودت می دانی http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif شبنم یخ زده چشمانم http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif  در زمستان سکوت http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif  گرمی دست تو را می طلبید http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/34.gif
 



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 3:15 عصر


چرا دختر میخوای ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در اولین صبح عروسی ، زن و شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند . ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد . ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم . شوهر چیزی نگفت ، و در را برویشان گشود . اما این موضوع را پیش خودش نگه داشت .

سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد . پنجمین فرزندشان دختر بود . برای تولد این فرزند ، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد . مردم متعجبانه از او پرسیدند : علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست ؟ مرد بسادگی جواب داد :
چون این همون کسیه که در را برویم باز میکنه !!!



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 3:14 عصر


مراسم راهپیمایی گل - هلند
همین قدر نظم مردم تماشاگر، قابل تحسین است که گل‌ آرایی تحسین برانگیز است


 
 



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 3:13 عصر


ایده های جالب


 






| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 2:56 عصر


کارهای خطرناک و بازی با جون
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 2:53 عصر


جشنـواره زمستـانی و رنـگارنگ هاربیـن در چیـن

جشنواره زمستانی شهر هاربین در شمال شرق چین از روز 9 ژانویه 2013 آغاز شد. این جشنواره برف و یخ که یک ماه بطول می انجامد، یکی از بزرگترین و جذاب ترین جشنواره های جهان به شمار می آید. هر ساله هزاران گردشگر و کارشناس از سراسر جهان برای بازدید از شهر و بهره برداری از زیبایی های شگفت انگیز طبیعی و صنایع دستی به هاربین سفر می کنند. هر ساله در این نمایشگاه که در شهر هاربین مرکز استان هلیونگ جیانگ برگزار می شود، مجسمه های عظیم الجثه برفی، سرسره های یخی و بناهای بزرگ یخی که از رودخانه سونگا (Songhua River) تهیه می شود، به نمایش در می آید.

نمایشگاه در منطقه ای به وسعت هفتادو پنج هزار متر بنا شده است. با فرارسیدن شب، بازدید کنندگان با روشن شدن چراغهای نمایشگاه به وجد می آیند. بزرگترین مجسمه برفی نمایشگاه صدو بیست متر طول و بیست متر ارتفاع دارد. قلعه کریستال نمای زیبایی دارد و ارتفاع برج های تعبیه شده در این پارک زمستانی به چهل و هشت متر می رسد. در این نمایشگاه که از بیست و نه سال قبل هر ساله برپا می شود، بازدید کنندگان می توانند از ورزشهایی همچون شنا در رودخانه یخی و بالن سواری نیز لذت ببرند. دمای هوا در این شهر شرقی چین تا پانزده درجه زیر صفر در زمستان می رسد.





















































































































منبع:پرشین استار




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 2:41 عصر


خنده بازار


داشتم تو اتوبان میرفتم دیدم یه بچه ای رو موتور خوابش برده بود و داشت می افتاد باباش هم اصلا حواسش نبود.
رفتم کنارش هر چقدر بوق میزدم نمی فهمید.
آخرش رفتم جلوش و سرعتمو کم کردم تا ایستاد بهش گفتم :
پس چرا حواست به بچه ات نیس ؟؟؟
ی دفعه دو دستی زد تو سرشو گفت :
اصغر پس ننه ت کوووووووو؟؟!!!!

.

.

.


از مارمولک له شده زشت تر? پسربچه تو سن بلوغه. اصلن مثل کوبیسم میمونه!!! هیچیش به هیچیش نمیا!

.

.

.

رفتم یوگا اسم بنویسم، لامصـــب دو به شک بودم حوصلم میشه برم یا نه!
یارو گفت میای کلاس ملافه و بالشم بیار!! فهمیدم همون ورزشیه که یه عمر دنبالش بودم

.

.

.


آیا میدانید این زوج‌های عاشقی که روی ریل قطار و به سمت غروب خورشید قدم می‌زنند،
یا تا حالا قطار سوار نشده اند یا اگه سوار شده اند دستشویی نرفته اند،
یا اگه دستشویی رفته اند به سیستم دفع فاضلاب قطار دقت نکرده اند؟

.

.

.

آقای شهردار پشت در این سرویس بھداشتی ھای عمومی یه دکمه لایک ھم بزارید تا ما این کامنتارو که ملت مینویسن لایک کنیم

.

.

.


لامصـــب با این نرخ سکه
دیگه دختر مذهبی هم نمیشه گرفت !!14 تا سکه هم حساب میکنی خیلی زیاده !
باید یکی و پیدا کنیم به 5 تن راضی باشه

.

.

.

رفتم داروخونه یه قرص ضد حساسیت گرفتم.
تو عوارض جانبیش نوشته:
سردرد، سرگیجه، نفخ، حالت تهوع، اختلال در خواب
دو بینی، اختلال در تشخیص، نارسایی کبد، نارسایی کلیه
نارسایی قلب، سکته قلبی، سکته مغزی، مرگ ناگهانی !
فکر کنم اگه سیانور می گرفتم، عوارضش کمتر بود

.

.

.


از غضنفر می پرسن: بلندترین برج تهرون کدومه؟ می گه: آزادیه دیگه، معلومه که !!!
دو باره می پرسن: پس برج میلاد چی؟
جواب می ده: بابا شما خبر ندارین! اگه برج آزادی پاهاشو ببنده، از میلاد هم بلندتره

.

.

.

میدونید چرا روی خیابان ولی عصر این اسمو رو گذاشتن ؟؟؟
چون صبح و ظهر
هیچ خبری نیست
ولی عصصصصصصصصصر، بیا ببین چه خبره

.

.

.

خوب به دخترایی که می شناسین نگاه کنین یه نشونه پاک نشدنی توشون پیدا کنین
چند وقته دیگه که لوازم ارایش قحطی بشه دیگه نمیشه شناختشون

.

.

.

تو ایران فقط وقتی آرایش عروس رو قبول دارن که دیگه حتی مادرش هم نشناسدش

.

.

.

غضنفر میاد تهران ، تو ترافیک گیر میکنه
میگه : ها ماشالا ! به این میگن عروسی

.

.

.


یارو میگفت : رفتم سربازی، روز اول نشوندنمون رو زمین...
جناب سروان داد زد: کی اینجا لیسانس ریاضی داره؟ منم با ذوق و شوق
دستمو بردم بالا گفتم : من!
جناب گفت: پاشو اینا رو بشمار

.

.

.

یکی از دوستام گفت : یه دوست دختر خوب دارم در حدِ تیم ملی
منم گفتم : اگه منظورت تیم ملی الآنه،باید بگم که خاک تو سرت با این انتخابت

.

.

.


خیلی وقت احساس امریکایی بودن دارم چون هیچ غلطی نمیتونم بکنم

.

.

.


همیشه میگن شکست مقدمه پیروزیه نمیدونم پس من کی از دور مقدماتی صعود میکنم

.

.

.


انکار نکنید، همتون حداقل یه بار تو بچگی‌ در یخچال رو آرم میبستین و از لای درش به زور نیگا میکردین ببینین کی‌ چراغش خاموش می‌شه !!!

.

.

.


دلم میخواد لیلا فروهر رو ببینم و ازش بپرسم چطور شد که از «ای دل تو خریداری نداری» رسیدی به اشعار مولانا

.

.

.

دقت کردین وقتی میرین دکتر

مریض قبل شما 3 ساعت تو اتاق دکتره

ولی وقتی نوبت شما که میشه دو ثانیه معاینه میشین و میایینبیرون! ؟

.

.

.

بالاخره حکمت ” آی سی یو ” رو در بیمارستان دریافتم !

جمله ای حکیمانه از جناب عزراییل خطاب به بیمار : “I See You”

.

.

.

فقط کافیه در ماشینت باز باشه ، عالم و آدم میان بغل دستت که بگن در ماشین بازه …

حالا اگه بی بنزین تو خیابون بمونی ، هیشکی آدم حسابت نمیکنه !

.

.

.

“معرفت” یه موقعی لباس رفاقت بود!!! الان “منفعت” جاشو گرفته

.

.

.

از یه جایی به بعد دیگه بزرگ نمیشی، پیر میشی

از یه جایی به بعد دیگه خسته نمیشی، میبُری

از یه جایی به بعد هم دیگه تکراری نیستی، زیادی‌ئی…

.

.

.

دنیا رو می بینی ؟ حرف حرف میاره ، پول پول میاره

خواب خواب میاره ولی محبت خیانت میاره !

.

.

.

یک ساعته اومدم کلوب و در اتاقمم بستم ک دارم درس میخونم

الان بابام اومده میگه دخترم داری چیکا میکنی؟

گفتم دارم درس میخونم میگه بیا کتابتم ببر که بهتر متوجه شی !

.

.

.

هیچی ترسناک تر از این نیس بیای خونه ببینی یکی اتاقتو تمیز کرده

حالا 2 ساعت باید بشینم فکر کنم ببینم چی قایم کرده بودم و آیا کشف شده یا نه !

.

.

.

رو دسته صندلی نوشته بود وقتی زلزله اومد پشت صندلیو نگا کن

پشتشو نگا کردیم نوشته بود الان نه خره وقتی زلزه اومد !

.

.

.

اومدم یه آدم خیلی خوشتیپ رو بغل کنم

خوردم به آینه!

.

.

.

هر وقت دره این یخچال لامصــب رو باز میکنیم خالیه ها،

حالا اگه بخوایم یه قابلمه کوچیک

تو یخچال جا بدیم

باس یه ساعت پازل حل کنیم با محتویات ، تا بتونیم جاش بدیم ..!

.

.

.

بالاخره فهمیدم چرا اینقد تو عروسیا بهت اصرار میکنن بری برقصی!

چون خودشون جا ندارن بشینن، بر که میگردی هم جا نداری هم میوه

تازه شیرینیاتم خوردن !

.

.

.

غضنفر تو انوبوس تا نشست ?ه چک زد

تو گوش بغل دست?ش!!!

?ارو گفت د?ونه چته چرا م?زن? ؟؟؟

غضنفر:راه طو?ن?ه گفتم ?هو زر زر

ز?اد? نکن? =))

.

.

.

دختر نوشته :

” بنده ا? ب?ش نبود?،من خدا?ت کردم “!

?ه پسره ز?رش کامنت داده جراح پ?ست?کت ا?نو بهت گفت؟ !!

.

.

.

آهای اونایی که خیلی خودتونو میگیرید

چاه توالت ما هم خیلی وقتا میگیره

گفتم که در جریان باشید 

.

.

.

آیا میدانید کوتاه‌ترین جنگ در سال 1896 بین زانزیبار و انگلستان که 38 دقیقه طول کشید؟؟؟!!!

فک کنم رفتن لب مرز به هم فحش دادن برگشتن

.

.

.

بیست سوالی ….؟

_ تو جیب جا میشه ؟

بله

_از جیب راحت در میاد ؟

بله

_glx ؟

افرین درسته !

.

.

.

پیرزن دید عزراییل داره میادازترس رفت تومهدکودک نشست پیش بچه ها

و شروع کرد به پفک خوردن!

عزراییل نشست پیشش گفت چکارمیکنی؟

پیرزنبا صدای بچگانه گفت:قاقامیخورم!

عزراییل گفت پس بخورکه میخوایم بریم ددر!!؟

.

.

.

اون نونواهایی که نونو میچسبونن به تنور همه رپرن ، شما حرکاتو دقت کن !

.

.

.

دختره فرم دانشگاه پر کرده:

نام:پریسا ….

نام خانوادگی:جلالی ….

فرزند: سوم!!

این چطوری کنکور قبول شده واسم سواله :دی !

.

.

.

اگه بدونید چنگیزخان با سوزوندن کتابای علمی

چقد از بار درسهایی که قرار بوده بخونیم کم کرده

هر شب جمعه واسش فاتحه میخونید !!!

 

 

 

 

چه بگوییم، چه نگوییم!

 

کلمه ها بر احساسها و اندیشه ها تاثیر می‌گذارند.
احساسها بر افکار وکلمه ها مؤثرند.
اندیشه‌ها بر کلمه‌ها و احساسها تاثیر می‌گذارند.

 

بگوییم :  از اینکه وقت خود را در اختیار  من گذاشتید متشکرم.
نگوییم : ببخشید که مزاحمتان شدم.

 

بگوییم : در فرصت مناسب کنار شما خواهم بود.
نگوییم : گرفتارم.

 

بگوییم : راست می‌گی؟ راستی؟
نگوییم : دروغ نگو.

 

بگوییم :  خدا  سلامتی بده.
نگوییم :  خدا بد نده.

 

بگوییم : هدیه برای شما.
نگوییم :  قابل ندارد.

 

بگوییم : با تجربه شده.
نگوییم :  شکست خورده.

 

بگوییم: قشنگ نیست.
نگوییم : زشت است.

 

بگوییم: خوب هستم.
نگوییم: بد نیست.

 

بگوییم : مناسب من نیست.
نگوییم : به درد من نمی‌خورد.

 

بگوییم : با این کار چه لذتی می‌بری؟
نگوییم : چرا اذیت می‌کنی؟

 

بگوییم : شاد و پر انرژی باشید.
نگوییم : خسته نباشید.

 

بگوییم: من.
نگوییم: اینجانب.

 

بگوییم: دوست ندارم.
نگوییم: متنفرم.

 

بگوییم: آسان نیست.
نگوییم: دشوار است.

 

بگوییم : بفرمایید.
نگوییم : در خدمت هستم.

 

بگوییم : خیلی راحت نبود.
نگوییم : جانم به لبم رسید.

 

بگوییم : مسئله را خودم حل می‌کنم.
نگوییم : مسئله ربطی به تو ندارد.

 

 

وصف الحال مردها پس از فوت همسر!

 

 مردها کاین گریه در فقدان همســــــــر می کنند
بعد مرگ همســـــــر خود ، خاک بر سر می کنند !

خاک گورش را به کیسه ، سوی منزل مـــی برند !
دشت داغ سینــه ی خـــــود ، لاله پرور می کنند

چون مجانین ! خیره بر دیوار و بر در مــی شوند
خاک زیر پای خود ، از گریه ، هــــی ! تر می کنند

روز و شب با عکــس او ، پیوسته صحبت می کنند
دیده را از خون دل ، دریای احمـــــر مــــی کنند !

در میان گریه هاشان ، یک نظر ! با قصد خیـــــر !!
بر رخ ناهیـد و مینـــــا و صنــــــوبر می کنند !

بعدِ چنـــدی کز وفات جانگــــــداز ! او گذشـــت
بابت تسلیّت خــود ! فکـــر دیگـــــر مـــی کنند

دلبری چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال
جانشیـــــن بی بدیل یار و همســــــر می کنند

کــج نیندیشید !! فکــر همســــــر دیگر نیَند !
از برای بچه هاشان ، فکر مـــادر مـــی کنند !!
منبع:سالی جون




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 2:40 عصر