سه شنبه 90/5/18
ما ز فردا نگرانیم
که فردا چه کنیم
زیر این بار گرانیم
که جان را چه کنیم
تو ز من ثانیه هایی
که نه از آن من است میخواهی
آتشی را که
نه در جان من است میخواهی
*
روزگار ، روز مرا پیش فروشی کرده
دل بیدار مرا پیر خموشی کرده
هیچ در دست ندارم که به تو عرضه کنم
چه کنم نیست هوایی که دلی تازه کنم
**
قصد من نیت آزار نبود
جنس من در خور بازار نبود
جنسم از خاک و دلم خاکی تر
روح من از تو ز من شاکی تر
جنسم از رنگ طلا بود و نه از جنس طلا دل گرفتار بلا بود و سزاوار بلا
| [ کلمات کلیدی ] :