سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
موج جنون،
 
موج جنون،

از بی کران هستی،

عزم ساحل امّید می کرد.

موج رقصش،

دل دریا را می شکافت و

طوفانی به پا می خاست.

آرزوی وصال داشت و

نغمه ی پرواز.

همه تن، عشق بود و

همه سر، رفتن.

پای در گرداب و

چشم در راه.

مجنون،

در سیاهی چشمان لیلی

آواره بود و

زورق شکسته و طوفان زده ی دل،

امّیدوار به آغوش گرم ساحل.

ساحل عشق اما

از سنگ بود و

سر می شکست
hamtaraneh.com



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 12:30 صبح