چهارشنبه 90/4/1
اگر ماه بودم به هرجا که بودم
سراغ تورا از خدا می گرفتم
وگر سنگ بودم به هرجا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
وگر سنگ بودی به هرجا که بودم
مرا می شکستی مرا میشکستی
در پیچ و تاب موج های پولادین شهر خاکستری
باز امروز گم شدم
و در عصر معراج پولاد فهمیدم
که نمی دانند عشق چیست،عاشق کیست
آسمان حتی اینجا آبی نیست
و آدمها می گریزند از هم
بی هیچ نگاه و سرد
و سبقت می گیرند در پی نان،در پی هوسی چند
و عشق را بازیچه می کنند
تولد،بازی،درس،کار،نان،مرگ
زندگی یعنی همین است و بس؟
| [ کلمات کلیدی ] :