چهارشنبه 90/4/1
پرده تکان نمی خورد از خانه رفته ای
شاید میان غربت کوچه نشسته ای
از صبح تا به حال همه جا را گذشته ام
نه سایه ای نه تکه نشانی نه بسته ای !
آخر قرار نبود که تا شب بگردمت
اینبار هم غرور مرا تو شکسته ای
فردا که شد دوباره مرا آه می کشی
می بینمت چروکی و پیری و خسته ای
باید که اعتراف کنم از من جدا نشو
من ذره های یک اتم هستم تو هسته ای
| [ کلمات کلیدی ] :