سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
تازه چشمهایم به روشنا عادت کرد ه بودند

 

 

تازه چشمهایم به روشنا عادت کرد ه بودند

که ستاره ها
 
به سمت سپیدی محو دنباله نمناک یک دنیا ابر پر باران رفتند
ستاره های لخت و پوست ولرم ماه با حضور مهربان ِ مهتاب
 

 آسمان را ترک می کردند

باید خیال بوی گلپر و
 
نور سپید رازگونه ی مهتاب را

 

فراموش کنم

 

فقط یک رویای کوتاه بود.

 

ستاره ها مات و مبهوت ته جاده رفتن
 
به تشنگی آسمان بی ستاره می خندیدند
 
و ابر پر باران ِ خاکستری دلگیر

 

در حجله چهل ستاره بی بازگشت،

 

بر مزار ستاره ها
 
فانوس روشن کرده بود.
 
در تاریکی مطلق
 
باران بود که می ریخت

که می ریخت

 




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 12:28 صبح