اجتـماع گـل ها در پـردیس العین امـارات


 تصاویری که در این ایمیل تقدیم شما  خواهد شد مربوط به "العین بهشت" در امارات متحده عربی هست که بعنوان اولین باغ گل در نوع خود که با هزاران سبد گل در وسط یک منطقه صحرایی گرم تزئین شده در سال 2010 در رکوردهای گینس ثبت شده است.

شما دوستان هم حتما به معجزه پول اعتقاد دارید و با دیدن چنین تصاویری به درستی اعتقادتون پی میبرید. چون ایجاد اینچنین پردیسی اونم در کشوری که فاصله چندانی با بوشهر نداره و از نظر اقلیمی بی شباهت به مناطق جنوبی کشور ما ایران نیست و حتی سخت تر هم هست واقعا آدم رو حیرت زده میکنه که چنین شرایطی رو برای پرورش گل هایی به این زیبایی، محیطی رویایی را بوجود آورده اند.

طراحان این باغ گذشته از اینکه برای مردم اونجا جایی زیبا و منحصربفرد رو آماده کردند، باعث جلب توریست به این کشور هم شدند و کلی مزایای ریز و درشت دیگه ... ضمن اینکه برای ثبت شدن در گتاب کینس اونم بخاطر قرار دادن 2964 عدد گلدان آویز واقعا جای تشویق داره، البته صرف این هزینه در مقابل ثروت رو به تزاید کشور امارات نه تنها چیزی به شمار نمیاد بلکه به نوعی باعث رونق اقتصادی آنجا نیز خواهد شد.

مساحت این باغ 21000 متر مربع هست که گویا ابتدا با 7000 متر مربع افتتاح شده اما بعد از بازدید، بازدیدگنندگان اختیار از دستشون خارج میشه و نمیتونند از خیر چیدن این گل های زیبا بگذرند که همین موضوع باعث میشه مسئولین باغ چند ماهی اونجا رو تعطیل کنند. اما در بازگشایی مجدد هم مساحت باغ رو توسعه میدهند و هم آرایش گل ها و فضاسازی رو بشکلی جدیدتر ارائه میدهند که منظره ای زیبا و چشم نواز را برای هر بیننده تداعی خواهد کرد.




ادامه مطلب...


| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 9:12 عصر


حکمت

 

 
 
وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست

وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره

وقتی کسی را از دست می دی ، حتما لیاقتت را نداشته

وقتی تو زندگیت ،  زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری

وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده


وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی


 وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می  یاد ، حتماً داری امتحان پس می دی
 

وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً خدا می خواد پاداش بزرگی بابت صبر
و شکیبایی بهت بده
 

وقتی سختی پشت سختی می یاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه


وقتی دلت تنگ می شه ،  حتماً  وقتشه با خدای خودت تنها باشی




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 9:12 عصر


روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید :

روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟ ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟ ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ، چون زیبا نبود ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم دوستش کنجاوانه پرسید : چرا ؟ ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 6:24 عصر


پا به پای کودکی هایم بیا کفش هایت را به پا کن ت
پا به پای کودکی هایم بیا                  کفش هایت را به پا کن تا به تا
قاه قاه خنده ات را ساز کن                    باز هم با خنده ات اعجاز کن
پا بکوب و لج کن و راضی نشو          با کسی جز عشق همبازی نشو
بچه های کوچه را هم کن خبر               عاقلی را یک شب از یادت ببر
خاله بازی کن به رسم کودکی                    با همان چادر نماز پولکی
طعم چای و قوری گلدارمان                لحظه های ناب بی تکرارمان
مادری از جنس باران داشتیم             در کنارش خواب آسان داشتیم
یا پدر اسطوره  دنیای ما                          قهرمان باور زیبای ما
قصه های هر شب مادربزرگ                 ماجرای بزبز قندی و گرگ 
غصه هرگز فرصت جولان نداشت         خنده های کودکی پایان نداشت
هر کسی  رنگ خودش بی شیله بود      ثروت هر بچه قدری تیله بود
ای شریک نان و گردو و پنیر  !             همکلاسی ! باز دستم را بگیر
مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست       آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟
حال ما را از کسی پرسیده ای ؟        مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
حسرت پرواز داری در قفس؟         می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟    رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟
رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟          آسمان باورت مهتابی است ؟
هرکجایی شعر باران را بخوان           ساده باش و باز هم کودک بمان
باز باران با ترانه ، گریه کن !              کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
ای رفیق روز های گرم و سرد            سادگی هایم به سویم باز گرد!
hamtaraneh.com



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 2:45 عصر


خودکار 256 رنگه

خودکار 256 رنگه

 در این خودکار جوهر 3 رنگ اصلی یعنی قرمز ، سبز و آبی وجود دارند که پردازنده این خودکار پس از اسکن شما، رنگ را تشخیص می دهد.
 
 
جینسون پارک (Jinsun Park) طراح کره ای، خودکاری طراحی کرده است که بوسیله آن شما می توانید رنگ اشیاء را اسکن کنید. در این خودکار جوهر 3 رنگ اصلی یعنی قرمز، سبز و آبی وجود دارند که پردازنده این خودکار پس از اسکن شما، رنگ را تشخیص می دهد، رنگها را ترکیب می کند و رنگ مورد نظر شما را میسازد.
 
 
hamtaraneh.com
hamtaraneh.com 
hamtaraneh.com 
 



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 2:44 عصر


یک داستان غم انگیز از یک دانشجوی مهندسی.
یک داستان غم انگیز از یک دانشجوی مهندسی.
.
.
یک دانشجوی مهندسی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود
بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد
.
.
.

اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد. بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه


روزها ازپی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت " من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت
"اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن.

.
.
ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد.
.
.

چهار سال آزگار کذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!!
.
.

.
نتیجه اخلاقی این ماجرا. .
.
.
.
.
.
.  
.
.
.
.

پسرهای مهندس هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند.!!!



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 2:44 عصر


پ نه پ به سبک سرشماری

 

مأمور بنده خدا آمده دم در سوال‌هایی میکنه که جواب همشون میتونست یه «پ نه پ» توپ باشه. نمونه ای از سوال‌هایی که ازم پرسید رو براتون می‌نویسم که ببینید حق با من بود یا نه. بعد ببینید.

من چه حرصی خوردم که نمیتونستم این «پ نه پ»ها رو بهش بگم و مجبور بودم جواب‌های احمقانه به این سوالها بدم. موقعیت خونه ام رو میگم که بتونین تصور کنین. طبقه پنجم یک برج 15 طبقه.

مامور سرشماری: منزل شما به آب لوله کشی مجهز هست؟

من: «پ نه پ»، چاه داریم توی زیرزمین با دلو آب میکشیم میاریم بالا.

مامور سرشماری: این که توی قسمت فرزند نوشتین دخترتونه؟

من: «پ نه پ»، دختر همسایمونه، من چون عقده بابا بودن دارم، روزا میاد اینجا من ادای باباشو در میارم.

مامور سرشماری: آیا شما شهرنشین هستین؟

من: «پ نه پ»، اینجا برره ست، ما تابلوش رو عوض کردیم گذاشتیم الهیه.

مامور سرشماری: سرویس بهداشتی داخل منزل هست؟

من: «پ نه پ» هر کی هرجا دلش خواست خودش رو ول میکنه

مامور سرشماری: پنجره نورگیر داخل منزل هست؟

من: «پ نه پ»، تمامش رو گل گرفتیم که خودمون رو آماده کنیم واسه خواب زمستانی

مامور سرشماری: سند منزلتون مسکونیه؟

من: «پ نه پ» تجاریه، منتها ما چون عقل نداریم، ازش مسکونی استفاده میکنیم.

مامور سرشماری: آیا منزل شما مجهز به سیستم سرمایشی، گرمایشی هست؟

من: «پ نه پ»، هم دیگر رو موقع گرما "فوت" میکنیم موقع سرما "ها" میکنیم

مامور سرشماری: منزل شما اتاق خواب دارد؟

من: «پ نه پ» ما از اونجایی که مرتاضیم، شبا روی نرده تراس میخوابیم.

مامور سرشماری: برای روشنایی منزلتان از نیروی برق استفاده میکنید؟

من: «پ نه پ»، دوتا مشعلدار استخدام کردیم، شبا میان خونمون رو روشنایی میبخشن



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 2:43 عصر


وقتی دخترها حق خودشونو می گیرن!
 
 
 
دخترها همیشه میتونن حقشونو بگیرن ، مخصوصاً اگه شکلات باشه...
 
 
 
 
 



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 2:42 عصر


از کجا بنویسم

 

از کجا بنویسم
 
 
از کجا بنویسم
که باز دلت نگیرد و از پیشم نروی
از تلخی های دلکم
پیش دوست و غریبه نگویم
بی هیچ سخنی از دلتنگی ها
لبخندی بر لب آورم که خود نیز ندانم این لبخند از غم های دفن شده در صندوقچه دلم است
یا ازبی کسی هایم
لیوانی پر از آب بر می دارم و به جای نوشیدنش
بر روی خودم می ریزم شاید از این حال رخوت بیرون آیم...
 
.................................................................................................
 
از آن سو صدایی می آید؛ صدایی از دور دست ها 
 
صدایی که هم آشناست هم غریبه؛ صدایی که گاه در سکوت شبانه شنیده نمی شد
 
و گاه در هیاهو ی روزگار به وضوح شنیده می شد
 
 صدایی که نمی دانم از آن کیست و چرا نامم را صدا می زد. این صدا از کجا به گوش می رسد ...
 



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 2:42 عصر


نیازمند چیزی بودم که باورش کنم
hamtaraneh.com

نیازمند چیزی بودم که باورش کنم

نگاهت بر من افتاد و باور کردم

خواهان کسی بودم که باورش کنم

خود و رویاهایت را با من تقسیم کردی و باورت کردم

اما آنچه که براستی نیازمندش بودم

مرا به دنیای درونت بردی و با اکسیر عشق یاریم کردی

و به برکت توست

که امروز زنده ام , لمس میکنم و باور دارم

کسی , چیزی یا خود را

تنها بخاطر وجود توست




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 2:42 عصر