خانه عشق کجاست ؟
 
خانه عشق کجاست ؟

 
من فقط می دانم
ناشناسی هر شب
پنجره خواب مرا
می کوبد
یک سبد  
 
گل و پروانه و باران
در باغ شبم می ریزد
و لبخند زنان
پشت دلم می پیچد
کفشهایش 
 
لب رؤیای دلم جا ماندست
و نمی دانم من
خانه عشق کجاست



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 12:15 صبح


nice

انسانها زمانی نا امید میشوند که چیزی به موفقیت آنها باقی نمانده
 
 
میگن تو جهنم کبریتاش اینجوریه ! حساب کنید اجاق گاز را !
25688.aspx
جدیدترین آناتومی بدن انسان ! :)
376012_323785910985511_232443890119714_1085203_1409865921_n
با اعتماد به نفس ترین انسان در کهکشان راه شیری !
378673_247535701986659_160835973989966_602992_2142749593_n
نمیدونم کارخانه چی توز به روح اعتقاد داره یا نه !
381255_307654535933426_244057738959773_991491_700212954_n
وضعیت خیلی از ماها !
381521_211714515586963_148843731874042_432743_726294531_n
یکی نیست به این یارو بگه آخه نکبت ، وقتی بلد نیستی ، بیخود میکنی
با فوتوشاپ کار میکنی !
387918_10150454241127011_259441682010_8683877_2061172426_n
هی عمو ! اینقد تکون نخور دیگه عکس درست در نمیاد
389373_301683436530536_244057738959773_978111_1408448697_n
راست میگه خدایی وضعیت خیلیامون اینجوریه !
389395_313804355317000_232443890119714_1054736_707768887_n
شما هم از اینا دارین تو کلاستون !؟
390085_246838495390168_193541230719895_634665_2123571216_n
خدایی خیلی نازه ! :) )
390904_205854906172924_148843731874042_420464_1261288619_n
اکبر عبدی ، وقتی مادربزگ میشود !
(خدایی همه مدل نقشی بهش میاد)
394782_327580333939402_232443890119714_1094774_2027987484_n
علت اصلی حادثه یازده سپتامبر مشخص شد !
398771_219676498118204_126637860755402_518803_990134191_n
قبول دارین تو زمستون همیشه اینجوری میشه !
399904_187891214643218_160280484070958_329097_2121141573_n
کاملا بدون شرح !
400042_346380028720758_185414491483980_1464979_761932734_n
تورو خدا تو رانندگی مواظب باشین  :)
(عکس از شیشه عقب یک اتومبیل)
400391_2566497649895_385485900_n
به صورت خیلی عجیبی واقعیت داره !
401145_308486912527930_121346557908634_901652_275473290_n
اینم از آزادی که خیلی ها دنبالشن !
401193_222044544553960_148843731874042_456526_860752544_n
بروبچه های سایت راد اس ام اس نیمرو دارم آماده میکنم دور هم بزینم در بدن !
شما برید نون بخرین
405325_287060968017120_131559353567283_795051_1974539819_n
آخرین تصویر از دنیا …
  409470_248922441844750_100001809870267_612440_1714536004_n
چیزی که عوض داره گله نداره !
417628_377231968959478_307465975936078_1752209_631968266_n
خیلی ها گرفتارشن !
420614_317959538245953_215464755162099_874604_923580514_n
بالاخره الگوی رونالدو مشخص شد !
420916_208245939270965_162222740539952_408162_1010315709_n
علت اصلی که حافظ مسجد نمیرفت !
423746_336300266403394_191523813_n
مُخ رَدّی ها !
424423_334744463222989_232443890119714_1112465_1682591283_n
حال و روز انسانها …
69sjt218d8cc7n2l1y0h
خدا رحمتش کنه !
PoorJohnny-17061
یه عکس خیلی معمولی از آبادان !
www-FUNZU-com_002




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 12:13 صبح


دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
آپلود عکس وتصاویر شما

 

 
دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دختر بهار حسد می برم به تو
عطر و گل و ترانه و سرمستی ترا
با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو
 
 بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای
با ناز می گشود دو چشمان بسته را
می شست کاکلی به لب آب نقره فام
آن بال های نازک زیبای خسته را
 
 خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش
بر چهر روز روشنی دلکشی دوید
موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او
رازی سرود و موج بنرمی از او رمید
 
 خندید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
ای بس بهارها که بهاری نداشتم
 
 خورشید تشنه کام در آنسوی آسمان
گوئی میان مجمری از خون نشسته بود
می رفت روز و خیره در اندیشه ئی غریب
دختر کنار پنجره محزون نشسته بود



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 12:10 صبح


یکی از اصحاب مشغول صرف غذا بود که ......

یکی از اصحاب مشغول صرف غذا بود که شیخ از او پرسید آیا غذا میخوری؟
صحابی گفت بله. شیخ پرسید آیا گرسنه ای؟ صحابی گفت بله. شیخ پرسید آیا پس
از صرف غذا سیر خواهی شد؟ صحابی
گفت بله.

شیخ شمشیر برکشید و صحابی را به دو نیم کرد.

سپس فرمود به خدا قسم از ما نیست کسی که سه فرصت پ نه پ را از دست دهد...




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 12:6 صبح


وانتی که در عکس مشاهده می کنین در حال طی مسیر از مسیر سمت راست ع
وانتی که در عکس مشاهده می کنین در حال طی مسیر از مسیر سمت راست عکس به مسیر سمت چپ بوده است و دچار حادثه ای استثنایی شده .
http://www.parsigold.org/up/images/9vic5muhe4v18g87p6l.jpg
این خودرو با برخورد به گاردهای کنار جاده منحرف شده و به صورت معجزه آسایی از روی گذر آب پریده و با چرخش 180 درجه متوقف شده است.
اما
نکته حیرت آور این عکس فقط این پرش و چرخش فوق العاده نیست.
.
..
...
...
...
...
...
...
...
...
...
...
...
...
..
.
http://www.parsigold.org/up/images/ej8mtwzgmdgkncnn5yp.jpg
آنگاه که خداوند با تو حرف می زند







| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 12:4 صبح


داستان کوتاه و جالب و خنده دار

برق رفته بود، و بهیاری که برای کمک به زائو آمده بود ناچار شد از دختر سه ساله زائو کمک بگیره. دخترک سه ساله چراغ قوه را نگه داشت و با چشم های گردشده شاهد تولد برادرش بود. بهیار بچه را از دوپا گرفت و زد توی پشتش و بچه گریه کرد. بهیار از دخترک پرسید راجع به جیزی که دیده چی فکر می کنه و بچه گفت: اون از اول هم نباید می رفت اونجا. دوباره بزن در کونش

 



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 10:43 عصر


تصویر یک مهمانی در سال 1304..!
تصویر یک مهمانی در سال 1304..!
 



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 10:42 عصر


این تصاویر چشم نواز تقدیم به شما عزیزان که لایق بهترین ها هستید

 

این تصاویر چشم نواز تقدیم به شما عزیزان که لایق بهترین ها هستید







































































































 

 




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 11:55 صبح


گزارش های تصویری از برخی رویدادهای هفته

  گزارش های تصویری از برخی رویدادهای هفته


دومین جشن لبخند آفتاب با اهدای جوایز به برترین های سیما و سینما
در حوزه طنز در تالار اندیشه حوزه هنری برگزار شد.















































ورود هزار خودروی گشت نامحسوس به جاده‌های کشور























آخرین مرحله مسابقات اتومبیل رانی بخش سرعت در پیست ورزشگاه آزادی برگزار شد.
























































مسابقات موتور کراس در شهر تبریز با حضور علاقمندان به این رشته برگزار شد.











































 




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 11:54 صبح


جدایی نادر از سیمین برنده اسکار شد

 

جدایی نادر از سیمین برنده اسکار شد
 
اصغر فرهادی، لیلا حاتمی و پیمان معادی همراه با محمود کلاری و سارینا فرهادی دختر کارگردان



 
 
 
 

اصغر فرهادی پس از گرفتن جایزه اسکار

 

ناگفته های جالب"جدایی نادر..." در نامه معادی به فرهادی: از دعوت وودی آلن تا تقاضای آنجلینا جولی

وقتی وودی آلن که همیشه در نظرم سرچشمه خلاقیت بوده، به واسطه خواهرش برایت پیغام داده بود که طبق معمول نمی تواند - یا نمی خواهد - به مراسم بیاید ولی دوست دارد در نیویورک ما را ملاقات و درباره فیلم صحبت کند، تازه فهمیدم آنچه از قول او درباره فیلم شنیده بودم، چه معنایی داشت: آلن گفته بود سال ها بود نه تنها از سینمای ما، بلکه به طور کلی از سینما انتظار نداشته که در این دوران بتواند چیزی بیافریند که چنین تاثیری روی او بگذارد! وقتی مریل استریپ درباره جزییات کارگردانی یا بازی صحنه های مختلف فیلم می پرسید و با اشتیاق گفت دوست دارد با تو کار کند، وقتی استیون اسپیلبرگ گفته بود که اعتقاد دارد جدایی نادر از سیمین با فاصله زیاد بهترین فیلم امسال دنیاست، وقتی دیوید فینچر نیم ساعت وقت گذاشت تا با تو حرف بزند و نظرهایش را بگوید، وقتی چند سینماگر سرشناس می گفتند که فیلم را ندیده اند اما تعریف های زیاد فرانسیس فورد کوپولا را درباره آن شنیده اند و خیلی کنجکاوند، وقتی الکساندر پین که خودش گلدن گلوب فیلم و کارگردانی را گرفت فقط به دلیل علاقه به فیلم تو در طول آن روزها به یکی از نزدیک ترین دوستان هم صحبتت بدل شده بود و در هر دو مراسم گلدن گلوب و حلقه منتقدان لس آنجلس می گفت در طول حرف هایت روی صحنه سعی می کرده انرژی مثبت به سمت تو بفرستد.
 

ساعاتی دیگر مهم ترین اتفاق تاریخ سینمای ایران می‌تواند رقم بخورد و فیلم جدایی نادر از سیمین (فرنگی‌ها به آن می‌گویند: یک جدایی) می‌تواند سینمای ایران را به حاضرین در سالن کداک تیاتر لس آنجلس بشناساند.

در این یک سال گذشته یک جدایی جوایز فراوانی را از جشنواره‌ها و جشن های مختلف گرفت، آخرینش هم اسکار سینمای فرانسه؛ سزار بود. اما این آخرین قدم می‌تواند آغازگر راه جدید سینمای ایران باشد.

پیمان معادی که در یک جدایی نقش نادر را بازی کرد، در این یک روز مانده به مراسم اسکار نامه‌ای به دوستش اصغر فرهادی نوشت و نکاتی را یادآوری کرد. با انتشار بخش‌هایی از این نامه به پیشواز مراسمی می‌رویم که قرار است در ساعت‌های آغازین دوشنبه خواب را از چشمانمان بگیرد.


اصغر فرهادی عزیز

از زمان بازگشتم از مراسم گلدن‌گلوب و حلقه منتقدان لس‌آنجلس که همراه با تو و فیلم‌مان در آن حاضر بودم، می‌خواستم این نامه را بنویسم؛ اما تلاش برای آماده شدن فیلم اولم «برف روی کاج‌ها»، مجال مناسبی باقی نگذاشت.

در مراسم پایانی جشنواره فجر، وقتی فیلمم جایزه بهترین فیلم از نگاه مردم را می گرفت، یاد تو افتادم. تو که همیشه قدردان مردم سرزمینت، سرزمین مان، بودی و هستی؛ و با خودم گفتم حالا وقت این نامه است. به خصوص که کمتر از 10روز دیگر به برپایی مراسم اسکار مانده؛ و خواهم گفت ربط این ماجرا با آن یاد و ارزش مردم و نظرشان چیست.

یکی از خطاهای دید آدمی، این است که وقتی چیزی را از نزدیک تجربه میکند، متوجه عظمت آن نمی شود. سفر و تجربه های اخیری که با دیدن و شنیدن واکنش های مختلف نسبت به «جدایی نادر از سیمین» در کنارت داشتم، به تلاشم برای اینکه دچار این خطای دید نشوم، بسیار کمک کرد. مطمئنم خیلی از مردم ایران از خواندن این واکنش ها شادمان خواهند شد. خصوصا در روزهایی که عده ای تلاش دارند، موفقیت های این فیلم را به دلایل واهی به سیاست ربط دهند و همین انگیزه برای من کافی است تا این نامه را بنویسم و منتشر کنم.

واکنش های دیگری هم که پیش می آید، ممکن است حرف هایی را در پی داشته باشد که چندان اهمیتی ندارد. از قدیم می گفتند همیشه بدتر از این که پشت سرت حرف بزنند، این است که پشت سرت هیچ حرفی نزنند! همان اوایل سفر اخیر، وقتی محمود کلاری که در شرق آمریکا و در تجربه تحسین شدن فیلم در حلقه منتقدان نیویورک همراهت بود، در تماس تلفنی به من گفت که تجربه بسیار عجیبی در مورد این فیلم در انتظارمان است، به قدر کافی تعجب کردم.

کلاری می گفت نکته اساسی این است که ما با سینما زندگی کرده ایم و سال های سال فیلم و مراسم سینمایی را دیده ایم؛ و حالا به خودمان می گوییم قرار است بعضی از نام های بزرگ را در این گونه مراسم ببینیم، در حالی که این بار در کمال تعجب، آنها منتظرند تا ما را ببینند! و این خاصیت فیلم های بزرگ است.

تجربه های قبلی البته میزان تعجب یا هیجان آدم را از این واکنش ها کمتر می کند. اما هرگز آن را از بین نمی برد. حس پشت حرف کلاری را بعدا ذره ذره لمس کردم.

وقتی وودی آلن که همیشه در نظرم سرچشمه خلاقیت بوده، به واسطه خواهرش برایت پیغام داده بود که طبق معمول نمی تواند - یا نمی خواهد - به مراسم بیاید ولی دوست دارد در نیویورک ما را ملاقات و درباره فیلم صحبت کند، تازه فهمیدم آنچه از قول او درباره فیلم شنیده بودم، چه معنایی داشت: آلن گفته بود سال ها بود نه تنها از سینمای ما، بلکه به طور کلی از سینما انتظار نداشته که در این دوران بتواند چیزی بیافریند که چنین تاثیری روی او بگذارد!

وقتی توماس لانگمن پسر کلود بری، کارگردان و تهیه کننده مشهور و تازه درگذشته فرانسوی که خودش تهیه کننده فیلم آرتیست و برنده انبوهی جایزه است، می گفت همه دارند از محصول من تعریف می کنند اما وقتی فیلم تو را دیدم، آرزو کردم که کاش من آن را تهیه کرده بودم، همه چیز داشت معنای کامل تری پیدا می کرد.

وقتی براد پیت می گفت شب قبل از برگزاری جلسه مطبوعاتی گلدن گلوب، دی وی دی جدایی نادر از سیمین را در دستگاه گذاشته اند و در میانه های همان صحنه دادگاه اول فیلم، آنجلینا جولی با دیدن آن جدل زناشویی فیلم را نگه داشته، متاثر شده، فاصله ای انداخته و بعد از چند لحظه باز تماشا را ادامه داده اند، اطمینانم بیشتر شد وقتی آنجلینا جولی درباره کار بعدی ات پرسید و ساده و راحت درخواست کرد که در فیلمت بازی کند و در پاسخ حرفت که گفتی شخصیت زن فیلمت فرانسوی زبان است و گفت تا آن تاریخ می تواند زبان فرانسه یاد بگیرد، من غرق در غرور شدم.

وقتی مریل استریپ درباره جزییات کارگردانی یا بازی صحنه های مختلف فیلم می پرسید و با اشتیاق گفت دوست دارد با تو کار کند، وقتی استیون اسپیلبرگ گفته بود که اعتقاد دارد جدایی نادر از سیمین با فاصله زیاد بهترین فیلم امسال دنیاست، وقتی دیوید فینچر نیم ساعت وقت گذاشت تا با تو حرف بزند و نظرهایش را بگوید، وقتی چند سینماگر سرشناس می گفتند که فیلم را ندیده اند اما تعریف های زیاد فرانسیس فورد کوپولا را درباره آن شنیده اند و خیلی کنجکاوند، وقتی الکساندر پین که خودش گلدن گلوب فیلم و کارگردانی را گرفت فقط به دلیل علاقه به فیلم تو در طول آن روزها به یکی از نزدیک ترین دوستان هم صحبتت بدل شده بود و در هر دو مراسم گلدن گلوب و حلقه منتقدان لس آنجلس می گفت در طول حرف هایت روی صحنه سعی می کرده انرژی مثبت به سمت تو بفرستد.

وقتی دیگرانی که مجاز نیستم نام شان را بیاورم، از فیلمت به عنوان یکی از محبوب ترین های فهرست شخصی شان در دو، سه سال اخیر یاد می کردند، تازه درست دستگیرم شد که فیلم در دل آدم هایی که سالی ده ها فیلم بزرگ و تاثیرگذار می بینند یا یکی، دوتایش را هر سال می سازند، چه مرزهایی را درنوردیده و چه قله هایی را فتح کرده است.

در مراسم برگزیدگان منتقدان آمریکا (Critics’ Choice Award) که باب دیلن بزرگ قطعه جدید بسیار زیبایی را روی صحنه اجرا کرد، ما از لذت شنیدن و دیدن اجرایش حرف می زدیم و به ما گفتند اگر می دانستید خود باب درباره فیلم تان با چه لذتی حرف می زد، چه می گویید. و این تازه بخشی از آن چیزی است که من شنیدم و دیدم. باقی اش بماند برای روزگاری دیگر، مخصوصا داستان تو و رابرت دنیرو که امیدوارم آقای کلاری روزی تعریفش کند.

اصغر فرهادی عزیز، در جلسه مطبوعاتی ویژه گلدن گلوب، یکی از چهار، پنج باری که حاضران به شکلی استثنایی در میان حرف های تو دست زدند، در جواب سوالی بود که می پرسید چطور با محدودیت های توی ایران چنین فیلمی ساخته ای. گفتی هیچ کس مرا مجبور نکرده بود آنجا با وجود محدودیت ها فیلم بسازم، خواست خودم و قصه ای که داشتم، طوری بود که باید همانجا و با همان شرایط ساخته می شد و برای ساخت این فیلم شما فکر کنید همه چیز همان طور که من دلم می خواسته فراهم بوده است.گفتی نمی خواهم بگویم شرایط فیلمسازی در کشورم آرمانی است، اما تصویری هم که شما از فیلمسازی در ایران دارید، خیلی دقیق نیست.این حرف هایت وقتی یادم آمد که لابه لای حرف ها و کارها و مصاحبه های مختلف، به من راجع به طرحی می گفتی که قرار است در آینده در تهران بسازی و آن را خیلی دوست داری.

حرف دیگرت که باز به تشویق حاضران آن جلسه انجامید، همان بود که گفتی تفاوت های مردمان نقاط مختلف دنیا بسیار کمتر از شباهت هایشان است، اما به نفع سیاست است که تفاوت ها و فاصله ها را بیشتر جلوه دهد و بر آنها تاکید کند.

این روزها که در ایران خبر جوایز فیلم تو حتی مانند نوعی گسترش فرهنگی عمل می کند و از جمله، گاهی حتی طیف هایی را به پیگیری اخبار فرهنگی وامی دارد که به طور معمول هیچ کاری به اتفاق های هنری نداشتند، این روزها که تبریک های هر همکار و هر دوست، هر رهگذر خیابان و حتی هر بیمار اتاق های بیمارستانی که برای بستری کردن و ترخیص پدرم به آن پا گذاشتم، امید را در دل آدم می کارد و می پروراند، یاد همان حرفت می افتم. بله، بین مردمان مختلف دنیا و احساس های انسانی شان، تفاوت ها ناچیز است. اما آن نفعی که گفتی، آنقدر همه جا رخنه کرده که همین مردم این روزها در گذر و خیابان از من می پرسند وقتی از آمریکا برگشتی، کاری با تو نداشتند؟

در خود مراسم، چه حال خوبی بود وقتی من هم مثل میلیون ها ایرانی حرف هایت را موقع دریافت جایزه شنیدم. از آن بالا که چشم می انداختی، می دیدی همه بزرگان سینما که عمری کارهایشان را دیده ای و درباره شان خوانده ای، بهت زل زده اند؛ و انگار عشق و انرژی مردم ایران باعث شده بود ما آنجا محکم بایستیم.

آن لحظه ای که تو از مردم یاد کردی، می دانستم میلیون ها نفر در کشورمان هم به ما زل زده اند و تو به پشتوانه عشق شان، به جای هر عزیز دیگرت از آنها یاد کردی؛ و راستش اصغر، آن بالا چه حالی داد ایرانی بودن.

قدر و منزلتی که تو برای این مردم قایلی، زمانی با آن نمایندگی کردن به درستی پیوند می خورد که حرف آن منتقد آمریکایی را به یاد بیاوریم؛ که در یادداشتی بر جدایی نادر از سیمین نوشته بود: «اگر می خواهید تهدیدی نثار این کشور کنید، بهتر است قبل از آن این فیلم را ببیند، تا بدانید با چه مردمانی روبه رویید، تا در تصمیم خود تجدید نظر کنید.»

اینکه یک فیلم بتواند چنین دستاوردی، چنین تاثیری داشته باشد، یعنی اینکه تو بارها بیشتر از آن جمله هایی که در ستایش مردمان دیارمان می گویی، دین خودت را به آنها ادا کرده ای.

حالا دیگر واقعا مهم نیست که فیلم در یکی از دو رشته «فیلم خارجی» و «فیلمنامه» که نامزد شده، جایزه آکادمی را بگیرد یا نه. مهم تر این است که این فیلم در طول این مدت به این مردم امید، اشتیاق و افتخار بخشید. برای همین امید، اشتیاق و افتخار است که می خواهم با صدایی صد بار بلندتر از آن فریادی که بعد از جایزه گرفتن ات در جشنواره برلین، در سالن برلیناله پالاس برآوردم، فریاد بزنم:

«اصغر؛ خیلی چاکریم! »




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 11:47 صبح