تصاویـر زیبـای عـاشقانـه و رومـانتیـک
تصاویـر زیبـای عـاشقانـه و رومـانتیـک Hamtaraneh.com
 
Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com

Hamtaraneh.com



Hamtaraneh.com
 
 




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 3:45 عصر


و آغاز سفر یادم نیست
 
 
و آغاز سفر یادم نیست
و می اندیشم
کدامین دست مرا
چنین آغشت? عشق
در ایستگاهی پیاده کرده است
که ریل هایش
از زاویه خارج شده اند
و من
به آخر دنیا رسیده ام
بی آنکه سفر کرده باشم
چمدان دلتنگی ام را
زیر سر خستگی هایم می گذارم
و بر نیمکتی دراز می کشم
که آسمانش
پر از سوت قطارست هنوز
پلک هایم ترمز می کنند
و در خوابی می افتم
که تمام ایستگاه را
برای پیاده شدنت
با آغوش انتظار
آذین بسته است
و تو در قطار افکار من
در راهی
بوی گل گرفته چشمانم
می شنوی ؟



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 3:44 عصر


ابتکارجدید خودروی آیودی
 
ابتکارجدید خودروی آیودی
 
در نیم قرن اخیر که صنعت خودروسازی جهان پیشرفت‌های شگرفی داشته، برخی خودروها آنچنان خبرساز بوده‌اند که حتی با گذشت سال‌های طولانی و رونمایی از نسل‌های جدید و متفاوت از آنها، باز هم در ذهن علاقه‌مندان به خودرو جای دارند، گویی که پیشرفت و نوآوری در صنعت خودروسازی را با این خودروها به یاد می‌آورند.
فورد با ارائه سری ماستنگ‌ها و شورولت با سری رویایی کاماروها در این زمره جای می‌گیرند. بی‌شک این رویه در آینده نیز ادامه خواهد داشت و باید منتظر نام‌های جدیدی باشیم تا برای نسل‌های بعدی فناوری پیشرفته و برتربودن را تداعی کنند.
به لطف فناوری‌های برتری که صنعت خودروسازی را زیر و رو کرده‌اند تکرار چنین خودروهای افسانه‌ای دور از ذهن نخواهد بود. برخی می‌گویند شاهکار جدید آئودی که تحت عنوان A9 رونمایی شده تکرار افسانه ماستنگ‌ها و کاماروهاست. خودرویی که تنها با تشخیص صدای صاحب خود حرکت می‌کند و حتی با فشردن یک شاسی تغییر رنگ می‌دهد!
مدیران ارشد آئودی به خوبی متوجه این موضوع شده‌اند که برای عقب نماندن در کورس رقابت با رقبای سرسخت و محصولات خلاقانه‌شان همچون آستون مارتین با Rapide، پورشه با Panamera و لامبورگینی با Estoque راهی ندارند جز این‌که آنها نیز دست به کار شده و با تکیه بر دستاوردهای نوین صنعت خودروسازی محصول متفاوتی ارائه کنند. به نظر می‌رسد A9 همان چیزی است که آنها سال‌ها به دنبال آن بوده‌اند. در این خودرو، تفاوت با سایر خودروهای لوکس و مبتنی بر فناوری‌های برتر تا دلتان بخواهد دیده می‌شود.

 
http://jamejamonline.ir/Media/images/1390/10/12/100800475659.jpg

صفحاتی که بدنه خودرو را تشکیل می‌دهند بخشی از یک سیستم نقاشی الکترونیکی به حساب می‌آیند که راننده با بهره‌گیری از آن کارهای زیادی می‌تواند انجام دهد. کافی است که وی تنها یک شاسی کوچک را فشار دهد، در یک چشم به هم زدن رنگ بدنه خودرو تغییر می‌کند! این همان تفاوتی است که در خودروهای رقیب دیده نمی‌شود! A9 به گونه‌ای ساخته شده است که شیشه جلویی و سقف آن همچون یک لایه یکپارچه به نظر می‌رسد. این ساختار یکپارچه از ماده‌ای خاص و مبتنی بر فناوری نانو ساخته شده که هسته اصلی نوعی سیستم تغییر رنگ خودکار را تشکیل می‌دهد. در عین حال این فناوری برتر به گونه‌ای عمل می‌کند که در صورت وارد آمدن هرگونه آسیبی به این بخش از بدنه خودرو به طور خودکار ترمیم می‌شود. در عین حال این لایه نسبت به شدت تابش پرتوهای خورشید حساس بوده و حتی راننده می‌تواند شدت حساسیت را نیز تنظیم کند.

 
http://jamejamonline.ir/Media/images/1390/10/12/100800475670.jpg

A9 خودرویی لوکس با فضای داخلی قابل توجه است که توسط دانیل گارسیا، طراح معروف و خوش‌ذوق اسپانیایی طراحی شده است. او پیش از این نیز هنر خود را در زمینه طراحی خودروهای لوکس و متفاوت نشان داده است. دوکاتی R 6098 خودروی مفهومی است که در سال 2009 از سوی گارسیا طراحی و رونمایی شد. در ماه‌های اخیر A8 پرچمدار مدل‌های برتر آئودی در بازارهای جهانی بوده است اما اکنون A9 همه نگاه‌ها را به خود جذب کرده است.
یکی از مهم‌ترین دلایل برتری محسوس A9 نسبت به خودروهای رقیب، نوع نگاهی است که در طراحی ساختاری آن به کار گرفته شده است. طراحی کلی این خودرو تا حد زیادی الهام گرفته شده از معماری منحصربه‌فرد ساختمان‌های سانتیاگو کالاتراوا در والنسیای اسپانیاست. این ساختمان‌ها در منطقه‌ای قرار دارند که تحت عنوان شهر هنر و علوم شناخته می‌شود. تاثیرپذیری از این ساختمان‌ها به خوبی در خطوط کناری خودرو دیده می‌شود. به عقیده بسیاری از کارشناسان، نگاهی گذرا به ساختمان‌های کالاتراوا تداعی‌کننده این نکته است که آنها از 100 سال آینده آمده‌اند. از این رو است که می‌توان A9 را هم خودرویی منحصربه‌فرد و متعلق به آینده دانست.
سیستم موتوری این خودرو در کنار مشخصه‌های بارز بدنه خارجی آن، تکمیل‌کننده یک مجموعه منحصربفرد است و مهندسان آئودی خواب‌های زیادی برای این بخش دیده‌اند. نسخه اولیه موتور A9 یک غول 8 سیلندری است که با توان 300 اسب بخار حرکت می‌کند اما به نظر می‌رسد نسخه نهایی این خودرو با توان باورنکردنی500 اسب بخار آسفالت خیابان‌ها را خواهند کند. به احتمال فراوان و در آینده‌ای نه‌چندان دور نسخه هیبریدی این خودرو نیز ارائه خواهد شد.

 
http://jamejamonline.ir/Media/images/1390/10/12/100800475666.jpg

 
این روزها بازار خودروهای لوکس و مجهز به فناوری‌های برتر، محصولات متنوعی از برندهای سرشناس را در خود می‌بیند و به نظر می‌رسد که اگر آئودی می‌خواهد حداقل برای چند صباحی در این رقابت پیشرو بماند، A9 انتخاب منطقی و بجایی بوده است. به همین دلیل است که کارشناسان امور خودرو از نگرانی مدیران ارشد پورشه، لامبورگینی و بنتلی درخصوص آینده جایگاه خود در این بازار صحبت می‌کنند. احتمالا تا کمتر از 4 سال دیگر یعنی سال 2015، A9 راهی بازارهای جهانی خواهد شد. قیمت اولیه‌ای که برای این خودرو در نظر گرفته شده است چیزی بالغ بر 200 میلیون تومان است که البته اگر بخواهید یکی از آنها را در جاده‌های ایران برانید باید هزینه‌های هنگفت گمرکی را نیز به آن اضافه کنید. بنابراین در ایران باید روی قیمتی حدود 450 تا 500 میلیون تومان حساب کرد.
شاهکار جدید آئودی تا 300 کیلومتر بر ساعت سرعت می‌گیرد که البته در مقایسه با بسیاری از محصولات پر سر و صدای صنعت خودروهای لوکس و سرعتی، رکورد چندان خیره‌کننده‌ای نیست.

 
http://www.jamejamonline.ir/Media/images/1390/10/12/100800475594.jpg

مهندسان آئودی برای تامین حداکثر ضریب امنیت این خودرو نیز ابتکار جالب توجهی به خرج داده‌اند به طوری که در‌ها تنها با شناسایی صاحب خودرو باز می‌شوند و گذشته از آن سیستم استارت نیز صرفا با تشخیص صدای صاحب خودرو عمل می‌کند. به این ترتیب احتمال سرقت A9 تقریبا صفر است! راننده و سایر سرنشینانی که در این خودرو قرار می‌گیرند تنها یک رانندگی لذت‌بخش را تجربه نمی‌کنند بلکه با فشردن یک دکمه کوچک می‌توانند از امکاناتی همچون سیستم ماساژور گرم و سرد تعبیه شده درون صندلی‌ها استفاده کنند. بر این امکانات باید قابلیت تنظیم صندلی‌ها در 6 جهت مختلف را نیز افزود. اینها مجموعه فناوری‌هایی است که آئودی برای پیشی‌گرفتن بر سایر رقبا در بازار
پرشتاب خودروهای لوکس سرعتی به آنها متوسل شده است
 



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 3:43 عصر


همه ما خودمان را چنین متقاعد می کنیم که زندگی بهتری خواهیم داشت
همه ما خودمان را چنین متقاعد می کنیم که زندگی بهتری خواهیم داشت اگر:
شغلمان را تغییر دهیم
مهاجرت کنیم
با افراد تازه ای آشنا شویم
ازدواج کنیم
 
فکر میکنیم،‌ زندگی بهتر خواهد شد اگر:
ترفیع بگیریم
اقامت بگیریم
با افراد بیشتری آشنا شویم
بچه دار شویم
 
و خسته می شویم وقتی:
می بینیم رییسمان نمی فهمد
زبان مشترک نداریم
همدیگر را نمی فهمیم
می‌بینیم کودکانمان به توجه مداوم نیازمندند
بهتر است صبر کنیم ...
 
با خود می گوییم زندگی وقتی بهتر خواهد شد که :
رییسمان تغییر کند، شغلمان را تغییر دهیم
به جای دیگری سفر کنیم
به دنبال دوستان تازه ای بگردیم
همسرمان رفتارش را عوض کند
یک ماشین شیک تر داشته باشیم
بچه هایمان ازدواج کنند
به مرخصی برویم
و در نهایت بازنشسته شویم....
 
حقیقت این است که برای خوشبختی، هیچ زمانی بهتر از همین الآن وجود ندارد.
 
اگر الآن نه، پس کی؟
 
زندگی همواره پر از چالش است.
 
بهتر این است که این واقعیت را بپذیریم و تصمیم بگیریم که با وجود همه این مسائل، شاد و خوشبخت زندگی کنیم.
 
به خیالمان می رسد که زندگی، همان زندگی دلخواه، موقعی شروع می شود که موانعی که سر راهمان هستند، کنار بروند:
مشکلی که هم اکنون با آن دست و پنجه نرم می کنیم
کاری که باید تمام کنیم
زمانی که باید برای کاری صرف کنیم
بدهی‌هایی که باید پرداخت کنیم
و ...
بعد از آن زندگی ما، زیبا و لذت بخش خواهد بود!
 
بعد از آن که همه ی این ها را تجربه کردیم، تازه می فهمیم که زندگی، همین چیزهایی است که ما آن ها را موانع می‌شناسیم
 
این بصیرت به ما یاری میدهد تا دریابیم که جاده‌ای بسوی خوشبختی وجود ندارد. خوشبختی، خود همین جاده است.. بیایید از هر لحظه لذت ببریم.
 
برای آغاز یک زندگی شاد و سعادتمند لازم نیست که در انتظار بنشینیم:
در انتظار فارغ التحصیلی
بازگشت به دانشگاه
کاهش وزن
افزایش وزن
شروع به کار
مهاجرت
دوستان تازه
ازدواج
شروع تعطیلات
صبح جمعه
در انتظار دریافت وام جدید
خرید یک ماشین نو
باز پرداخت قسط ها
بهار و تابستان و پاییز و زمستان
اول برج
پخش فیلم مورد نظرمان از تلویزیون
مردن
تولد مجدد
و...
 
خوشبختی یک سفر است، نه یک مقصد.
 
هیچ زمانی بهتر از همین لحظه برای شاد بودن وجود ندارد.
 
زندگی کنید و از حال لذت ببرید.
 
اکنون فکر کنید و سعی کنید به سؤالات زیر پاسخ دهید:
1. پنج نفر از ثروتمندترین مردم جهان را نام ببرید..
2. برنده‌های پنج جام جهانی آخر را نام ببرید.
3. آخرین ده نفری که جایزه نوبل را بردند چه کسانی هستند؟
4. آخرین ده بازیگر برتر اسکار را نام ببرید.
 
نم یتوانید پاسخ دهید؟ نسبتاً مشکل است، اینطور نیست؟
نگران نباشید، هیچ کس این اسامی را به خاطر نمی آورد..
 
روزهای تشویق به پایان می رسد! نشان های افتخار خاک می گیرند! برندگان به زودی فراموش میشوند!
 
اکنون به این سؤالها پاسخ دهید:
1. نام سه معلم خود را که در تربیت شما مؤثر بوده‌اند ، بگویید.
2. سه نفر از دوستان خود را که در مواقع نیاز به شما کمک کردند، نام ببرید.
3. افرادی که با مهربانی هایشان احساس گرم زندگی را به شما بخشیده‌اند، به یاد بیاورید.
4. پنج نفر را که از هم صحبتی با آن ها لذت می برید، نام ببرید.
حالا ساده تر شد، اینطور نیست؟
 
افرادی که به زندگی شما معنی بخشیده‌اند، ارتباطی با "ترین‌ها" ندارند، ثروت بیشتری ندارند، بهترین جوایز را نبرده‌اند ....
 
آنها کسانی هستند که به فکر شما هستند، مراقب شما هستند، همان هایی که در همه ی شرایط، کنار شما می مانند ...
 
کمی بیاندیشید. زندگی خیلی کوتاه است.
 
شما در کدام لیست قرار دارید؟ نمی دانید؟
اجازه دهید کمکتان کنم.
شما در زمره ی مشهورترین نیستید...،
 



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 3:43 عصر


دوست دارین اینجا زندگی کنید؟ روستای معروف به بهشت، این روستا در

 




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 3:42 عصر


تا حالا دقت کردین ؟!!

تا حالا دقت کردین ؟!!

تا حالا دقت کردین وقتی‌ توی یه جمعی‌ یکی‌ میگه اون تلویزین و کمش کن
،یکی‌ دیگه از اونور میگه اصن خاموشش کن . . . !
.
تا حالا دقت کردین وقتی واسه دل خودت موهاتو درست میکنی چقدر خوشگل میشه
ولی وقتی میخوای بری مهمونی یا عروسی بعد از 3 ساعت کلنجار رفتن شبیه
خربزه میشی؟
.
تا حالا دقت کردین یکى از سرگرمى هاى خاص مردم ایران اینه که :وقتى از
مطب دکتر میان بیرون،حساب کنن ببین این دکتره روزى چقد درآمد داره ….
.
تا حالا دقت کردین که روزای هفته اینجوری میگذره :
شــــــــــــــــــــــنبـــــ ـــــــــــــــه
یــــــــکشــــــــنبـــــــــ ــــــــــه
دوشـــــــــــــنبــــــــــــ ـــــــه
سه شـــــــنبـــــــــــــــــه
چـــهـــار شنبـــــــــــــه
پنجشنبه جمعه!!!
.
تا حالا دقت کردین ش?ر?نتر?ن قسمت خواب اون 5 دق?قه?
بعد از آ?رم موبا?له !!
.
. تا حالادقت کردین وقتی داری درس میخونی و به یه صفحه عکس دار میرسی چه
حالی میکنی که اون صفحه نصفست…!
.
تاحالا دقت کردین وقتی احساس میکنین گم شدین اول ضبط ماشین رو کم میکنین!
.
تا حالا دقت کردین تا آرایشگر روپوش و میندازه رومون دماغمون خارش میگیره؟!
.
تا حالا دقت کردین وقتی سوهان میخوری 95%ش
میره لای دندونات و فقط 5%ش نصیب معدت میشه؟!!!
.
تا حالا دقت کردین
پسرا موقع دعوا بچه ی پایین شهر میشن و
موقع دختر بازی بچه ی بالا شهر ...! (به نقل از یکی از دوستان رند)
سیستـــم پســـرا هم کلا خیلی جالبه!




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 3:40 عصر


قد بالای 180، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و …

 

قد بالای 180، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و …
 
این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند.
توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم .
 
چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد . تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود .
 
تا اینکه دیدار محسن ، برادر مرجان ، یکی از دوستان صمیمی ام به تصویر خیالم جان داد و آن را از قاب ذهنم بیرون کشید.
 
از این بهتر نمیشد. محسن همانی بود که میخواستم ( البته با کمی اغماض!) ولی خودش
بود . همان قدر زیبا ،با وقار ، قد بلند ، با شخصیت و …
 
در همان نگاه اول چنان مجذوبش شدم که انگار سالها عاشقش بوده ام و وقتی فردای آن روز
مرجان قصه ی دلدادگی محسن به من را تعریف کرد ، فهمیدم که این عشق یکطرفه نیست.
وای که آن روز ها چقدر دنیا زیباتر شده بود . رویاهایم به حقیقت پیوسته بود و دنیای واقعی در نظرم خیال انگیز مینمود.
 
به اندازه یی که گاهی وقت ها میترسیدم نکند همه ی اینها خواب باشد .
 
اما محسن از من مشتاق تر بود و به قدری در وصال مان عجله داشت که میخواست قبل از
رفتن به سربازی به خواستگاری ام بیاید و با هم نامزد بشویم.
 
ولی پدرم با این تعجیل مخالفت کرد و موضوع به بعد از اتمام دوران خدمت محسن موکول شد.
 
محسن که به سربازی رفت ، پیوندمان محکم تر شد . چرا که داغ دوری ، آتش عشق را در
وجودمان شعله ورتر کرده بود و اگر قبل از آن هفته یی یک بار با هم تماس داشتیم ، حالا هر
روز محسن به من تلفن میکرد و مرتب برایم نامه مینوشت.
 
هر بار که به مرخصی می آمد آن قدر برایم سوغاتی می آورد که حتی مرجان هم حسودی
اش میشد !
 
اما درست زمانی که چند روزی به پایان خدمت محسن نمانده بود و من از نزدیکی وصال مان در پوست خود نمیگنجیدم ، ناگهان حادثه یی ناگوار همه چیز را به هم ریخت .
 
انفجار یک مین باز مانده از جنگ منجر به قطع یکی از پاهای محسن شد
 
این خبر تلخ را مرجان برایم آورد همان کسی که اولین بار پیام آور عشق محسن بود .
 
باورم نمیشد روزهای خوشی ام به این زودی به پایان رسیده باشند .چقدر زود آشیان آرزوهایم  ویران شده بود و از همه مهمتر سوالاتی بود که مرا در برزخی وحشتناک گرفتار کرده بود . آیا من از شنیدن خبر معلولیت محسن برای خودش ناراحت بودم یا اینکه . . .
 
آیا محسن معلول ، هنوز هم میتوانست مرد رویاهایم باشد ؟ آیا او هنوز هم در حد و اندازه
های من بود ؟!
 
منی که آن قدر ظاهر زیبای شوهر آینده ام برایم اهمیت داشت !!
 
محسن را که آوردند هنوز پاسخ سوالاتم را نیافته بودم و با خودم در کشمکش بودم .
 
برای همین تا مدتها به ملاقاتش نرفتم تا اینکه مرجان به سراغم آمد .
 
آن روز مرجان در میان اشک و آه ، از بی وفایی من نالید و از غم محسن گفت . از اینکه او
بیشتر از معلولیتش ، ناراحت این است که چرا من ، به ملاقاتش نرفته ام .
 
مرجان از عشق محسن گفت از اینکه با وجود بی وفائی من ، هنوز هم دیوانه وار دوستم دارد و
 
از هر کسی که به ملاقاتش می رود سراغم را میگیرد.
 
هنگام خداحافظی ، مرجان بسته یی کادو پیچی شده جلویم گرفت و گفت:
 
این آخرین هدیه یی است که محسن قبل از مجروحیتش برایت تهیه کرده بود . دقیقا نمیدونم
توش چیه اما هر چی هست ، محسن برای تهیه ی اون ، به منطقه ی مین گذاری شده رفته
بود و . . . این هم که می بینی روی کادوش خون ریخته ، برای اینه که موقع زخمی شدن ، کادو دستش بوده و به خاطر علاقه ی به تو ، حاضر نشده بود اون رو از خودش دور کنه .
 
بعد نامه یی به من داد و گفت :
 
این نامه رو محسن امروز برای تو نوشت و گفت که بهت بگم :
 
( نامه و هدیه رو با هم باز کنی )
 
مرجان رفت و ساعت ها آن کادوی خونین در دستم بود و مثل یک مجسمه به آن خیره مانده
بودم اما جرات باز کردنش را نداشتم .
 
خون خشکیده ی روی آن بر سرم فریاد میزد و عشق محسن را به رخم میکشید و به طرز فکر
پوچم ، میخندید.
 
مدتی بعد یک روز که از دانشگاه بر میگشتم وقتی به مقابل خانه مان رسیدم ، طنین صدای
آشنائی که از پشت سرم می آمد ، سر جایم میخکوبم کرد .
 
_ سلام مژگان . . .
 
خودش بود . محسن ، اما من جرات دیدنش را نداشتم .
مخصوصا حالا که با بی وفائی به ملاقاتش نرفته بودم .
چطور میتوانستم به صورتش نگاه کنم !
مدتی به همین منوال گذشت تا اینکه دوباره صدایم کرد
و این بار شنیدن صدایش لرزه بر اندامم انداخت .
_ منم محسن ، نمی خوای جواب سلامم رو بدی ؟
در حالی که به نفس نفس افتاده بودم بدون اینکه به طرفش برگردم گفتم
 
_ س . . . . سلام . . .
_ چرا صدات میلرزه ؟ چرا بر نمی گردی ! نکنه یکی از پاهای تو هم قطع شده که نمیتونی این کار رو بکنی ؟
 
یا اینکه نکنه اونقدر از چشات افتادم که حتی نمی خوای نگام کنی ! . . .
 
این حرفها مثل پتک روی سرم فرود می آمدند . طوری که به زور خودم را سر پا نگه داشته
بودم .
 
حرفهایش که تمام شد . مدتی به سکوت گذشت و من هنوز پشت به او داشتم .
 
تا وقتی که از چلق و چلق عصایش فهمیدم که دارد میرود .
 
آرام به طرفش برگشتم و او را دیدم ، با یک پا و دو عصای زیر بغلی . . . کمی به رفتنش نگاه
کردم ، ناگهان به طرفم برگشت و نگاهمان به هم گره خود .
 
وای ! که چقدر دوست داشتم زمین دهان باز میکرد و مرا می بلعید تا مجبور نباشم آن نگاه
سنگین را تحمل کنم .
 
نگاهی که کم مانده بود ستون فقراتم را بشکند !
 
چرایش را نمیدانم . اما انگار محکوم به تحمل آن شرایط شده بودم که حتی نمیتوانستم چشمهایم را ببندم .
 
مدتی گذشت تا اینکه محسن لبخندی زد و رفت . . .
 
حس عجیبی از لبخند محسن برخاسته بود . سوار بر امواج نوری ، به دورن چشمهایم رخنه
کرد و از آنجا در قلبم پیچید و همچون خون ، از طریق رگهایم به همه جای بدنم سرایت کرد .
 
داخل خانه که شدم با قدمهای لرزان ، هر طور که بود خودم را به اتاقم رساندم و روی تختم ولو شدم . تمام بدنم خیس عرق شده بود . دستهایم می لرزید و چشمهایم سیاهی میرفت . اما
 
قلبم . . .
قلبم با تپش میگفت که این بار او میخواهد به مغزم یاری برساند و آن در حل معمائی که از
حلش عاجز بودم کمک کند .
 
بله ، من هنوز محسن را دوست داشتم و هنوز خانه ی قلبم از گرمای محبتش لبریز بود که
چنین با دیدن محسن ، به تپش افتاده بود و بی قراری میکرد.
 
ناخودآگاه به سراغ کادو رفتم و آن را گشودم . داخل آن چیزی نبود غیر از یک شاخه گلی
خشکیده که بوی عشق میداد .
 
به یاد نامه ی محسن افتادم و آن را هم گشودم .
 
( سلام مژگان ، میدانم الان که داری نامه را میخوانی من از چشمت افتاده ام ، اما دوست دارم چیز هائی در مورد آن شاخه گل خشکیده برایت بنویسم . تا بدانی زمانی که زیبائی آن گل مرا به هوس انداخت تا آن را برایت بچینم ، میدانستم گل در منطقه خطرناکی روییده ، اما چون تو را خیلی دوست داشتم و میخواستم قشنگترین چیز ها برای تو باشد . جلو رفتم و . . .
بعد از مجروحیتم که تو به ملاقاتم نیامدی ، فکر کردم از دست دادن یک پا ، ارزش کندن آن گل را نداشته .
 
اما حالا که درام این نامه را می نویسم به این نتیجه رسیده ام که من با دیدن آن گل ، نه فقط به خاطر تو ، که درواقع به خاطر عشق خطر کردم و جلو رفتم ، عشق ارزش از دست دادن جان را دارد ، چه برسد به یک پا و … )
 
گریه امانم نداد تا بقیه ی نامه را بخوانم . اما همین چند جمله محسن کافی بود ، تا به تفاوت درک عشق ، بین خودم و محسن پی ببرم و بفهمم که مقام عشق در نظر او چقدر والا است و در نظر من چقدر پست ….
 
چند روزی گذشت تا اینکه بر شرمم فایق آمدم . به ملاقات محسن رفتم و گفتم که ارزش
عشق او برای من آن قدر زیاد است که از دست دادن یک پایش در برابر آن چیزی نیست و از او خواستم که مرا ببخشد.
 
اکنون سالها ست که محسن مرا بخشیده و ما درکنار یکدیگر زندگی شیرینی را تجربه میکنیم.
 
ما ، هنوز آن کادوی خونین و آن شاخه گل خشکیده را به نشانه ی عشق مان نگه داشته
ایم..! “
 
 



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 3:38 عصر


ترفندهای خارق العاده برای کاهش وزن

ترفندهای خارق العاده برای کاهش وزن

 
این هشت استراتژی کم کردن وزن ممکن است عجیب به نظر برسند اما در حقیقت کاملاً علمی می باشد.
 

از روشهای تکراری و بی فایده کاهش وزن خسته شده اید؟
این هشت استراتژی کم کردن وزن ممکن است عجیب به نظر برسند اما در حقیقت کاملاً علمی می باشد. 

 
1 - با دستی که معمولاً کار می کنید، غذا نخورید.
یک مطالعه جدید جالب روش مقابله ساده ای برای بدون توجه خوردن، که اغلب با تماشای تلویزیون یا فیلم همراه می شود ، ارائه می کند: فقط دستی را که با آن غذا می خورید، عوض کنید. حالا کمتر می خورید.
پژوهشگران یک بسته پاپ کورن تازه یا پاپ کورن یک هفته مانده سرد، مرطوب و اسفنجی را به صورت رندم در دست علاقه مندان به فیلم و تلویزیون دادند. آنها اغلب گفتند در طی تماشای فیلمها پاپ کورن را چه تازه و چه مانده، تا آخرش خوردند. اما در آزمایشی دیگر، دانشمندان دریافتند که وقتی از افراد خواسته شد برای خوردن از دست دیگرشان استفاده کنند، 30 % کمتر خوردند.

 
2 - به آینه نگاه کنید.
در حال خوردن، مقابل یک آیینه بنشینید. یک مطالعه جالب نشان داد که وقتی مردم هنگام خوردن خودشان را تماشا می کنند، مصرف غذاهای پر کالری مثل پنیر خامه ای پر چرب به حدود یک سوم کاهش می یابد. احتمالا به علت اینکه وقتی خود را در حال خوردن می بینند رژیم و اهداف سلامتی را به یاد می آورند.

3 -  محیط غذا خوری را آبی کنید.
از ظرفهای آبی، دستمال سفره آبی، رومیزی آبی، حتی نقاشی های آبی در دیوارهای اتاق غذاخوری یا لامپهای آبی استفاده کنید. طبق مطالعه ای در سال 2006 توسط دکتر وال جونز (Val Jones) شرکت کنندگان جشن در اتاق با لامپ آبی، 33% کمتر خوردند.
این احتمالا به این علت است که در ذهن ما، رنگ آبی با غذاهای مسموم و کپک زده همراه شده است، پس کمتر می خوریم. زرد و قرمز تاثیر عکس این، دارند، به همین دلیل است که رستورانهای فست فود از رنگهای اشتها آور و محرک استفاده میکنند.
از این ابزار ساده استفاده کنید تا تا رژیم خود را حفظ کنید.

 4 -
بو بکشید.
بو کشیدن موز، سیب یا نعنا کمک می کند که وزن پایین بیاید. از 3000 نفر خواسته شد که این کار را در طول مطالعه در بنیاد تحقیقاتی و درمانی Smell & Taste  در شیکاگو امتحان کنند. هر چه بیشتر آنها رایحه ها را بو کردند، وزن بیشتری از دست دادن، از جمله آنهایی که بارها رایحه ها را استنشاق کردند، در طول شش ماه مطالعه به طور متوسط 13.5 کیلوگرم وزن از دست دادند. بعضی از شرکت کنندگان تا 8 کیلوگرم در ماه وزن کم کردند. ظاهراً با بو کشیدن مکرر مغز فریب خورده و این احساس به وجود آمده است که ما واقعاً غذا را خورده ایم.

5 -
از عکسهای مجله های غذا استفاده کنید.
نوشته " سالاد با پنیر آبی" در مجله ممکن است به اندازه نشان دادن یک عکس از سالاد پر شده با پنیر خامه ای موثر نباشد. عکسها را نگه دارید و پیش از اینکه شروع به غذا خوردن کنید، به آنها نگاه کنید، این باعث می شود ولعتان نسبت به غذا از بین برود.

6 -
در سکوت غذا بخورید.
پژوهشی نشان داد که خوردن در محیط پر صدا باعث می شود سریعتر غذا بخوریم به طوری که مغز ما گاهی اوقات نمی داند سیر شده ایم تا جایی که بیش از حد غذا می خوریم. این دلیل خوبی است برای اینکه در طول غذا خوردن تلویزیون را خاموش کنیم: یک مطالعه در سال 2009 مشخص کرد که وقتی حواس مردم با تماشای تلویزیون یا استفاده از کامپیوتر در طول نهار خوردن پرت می شود، در مقایسه با افرادی که در هر وعده غذایی حواسشان به غذایشان است، احتمال اینکه بعداً در طی روز میان وعده بخورند، بیشتر می شود.

7 -
هنگام شام لباسهای تنگ بپوشید.
ما تمایل داریم که وقتی که چند کیلو اضافه وزن داریم لباسهای گشادتر و راحت تر بپوشیم، اما پژوهشگران می گویند اگر هنگام غذا خوردن لباسهای تنگ بپوشیم شانس از دست دادن وزن اضافی بیشتر می شود. در این روش، اگر شروع به پر خوری کنیم لباس به ما یادآوری می کند که بیشتر از این نمی توانیم بخوریم، همچنین می توانید در آشپزخانه تان شلوار جین تنگ آویزان کنید تا انگیزه کاهش وزن برای شما باشد.
این راز را برای کاهش وزن موفق، یاد بگیرید.

8 -
رژیم خمیر دندان بگیرید.
به جای دسر شیرین بعد از غذا، دندانهایتان را با خمیردندان با طعم نعناع مسواک کنید. طعم نعناع علائمی به این مفهوم می فرستد که در این وعده غذایی سیر شده اید و به فرونشاندن هوس خوردن کمک می کنند. به علاوه، طعم نعناع به خوبی با اکثر غذاها آمیخته نمی شود و بنابراین غذا طعم خوب خود را از دست می دهد، احساس تمیزی و تازگی دندانها بسیار لذت بخش است و گاز زدن شکلات یا شیرینی ها دیگر ارزش از دست دادن تمیزی دهان و دندان را نخواهد داشت.
 



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 3:37 عصر


some pic funny
 
بگو چی شده من طاقتشو دارم
 



 
 

ابتکار دوستای ژاپنیه دیگه
 
 
 
 
 
Hamtaraneh.com
عشق یعنی این ! امیدوارم فهمشو داشته باشی
 
 

 
 


 
برم نون بگیرم ؟ نه ، بعد از هدفمندی یارانه ها کار تو نیست
 

 
 






 
 
Hamtaraneh.com
به چی فکر میکنی ؟ به انسانیت مردم جهان ! یا به سهم بزرگت از این دنیای کوچیک
 





 
 
Hamtaraneh.com
بابا بی خیال



 

 
 
 


Hamtaraneh.com

شاید یه روزم تو بتونی اون طرف این شیشه بشینی خدارو چه دیدی



 
 
 





 
 
Hamtaraneh.com
 
افزایش سفرهای نوروزی به علت شادی و نشاط ولی توی این چهاردیواری هم که از دست توی عکاس آسایش نداریم 







 
 
Hamtaraneh.com
غصه نخور میخرم برات




 
 
Hamtaraneh.com
بابا بی خیال موس شو




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 12:7 صبح


Amazing Advertising Ideas
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 12:4 صبح