سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دانلود مجله لنداسکیپ Landscape 2013


دانلود مجله لنداسکیپ Landscape 2013

Landscape - April 2013
PDF | English | 72 pages | 20.69 MB

مجله چشم انداز اولین نشریه  تخصصی است که برای اولین بار ماهیانه در خاورمیانه منتشر می شود و هدف آن توسعه صنعت محوطه سازی در این منطقه می باشد. این ضمیمه شامل فهرست سازمان های دولتی، توسعه دهندگان، پیمانکاران، معامله گران، مشاوران، معماران منظر، و دیگران در این زمینه می باشد.




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 10:5 عصر


دانلود مجله دیتیل October 2012

دانلود مجله دیتیل October 2012

Detail Magazine September/October 2012
English | 116 Pages | PDF | 52MB

مجله دیتیل در زمینه تخصصی  جزئیات معماری و ساخت و ساز فعالیت می کند . این نشریه در زمینه های تخصصی  دیتیل اجرا ، بتن، سازه ،etc  طرح های ایده آلی را ارائه می دهد و تمای این جزئیات را با پلان و عکسهای مربوط به جزئیات مورد نظر می توانید  در این مجله ببینید . اگر شما در زمینه معماری و عمران و یا اجرا فعالیت می کنید، حتماً این مجله را هر ماه مطالعه کنید .




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 10:4 عصر


سینما به سبک استبداد

سینما به سبک استبداد

سینما به سبک استبداد پرتغالی

این پروژه معماری کوچک  بحث بر انگیز در دانشکده بارتلت معماری  و توسط استاد کالین فورنیه در دفتر طراحی معماری نئون طراحی شده است . شاید این ایده نامتعارف سینما کمی غیر عادی به نظر برسید ولی کالین فورنیه دراین باره می گوید:

سینما به سبک استبداد پرتغالی

 استبداد حکوت های قبلی کشور پرتغال همواره سعی داشته است دید مردم را با دست های بسته تغییر بدهد و این حرکت در معماری می توانید تصویر مانند آنچه که ما طراحی نموده ایم داشته باشد . با این حال استفاده از چوب پنبه و فضای تاریک می تواند فضای آرامی را برای مشاهده چند دقیقه ای یک فیلم کوتاه را در حالت ایستاده برای تماشاچی ایجاد کند بدون آنکه مزاحمتی برای رهگزران ایجاد کند.




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 10:3 عصر


nice

 

 

این کتابخانه توسط دانش آموزان رشته نجاری و دکوراسیون ساخته شده و هدف آن  ساخت یک کتابخانه برای گلهای می باشد .

book story-1

book story-2

 




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 10:3 عصر


ترن هوایی مرگ !!

tmcycwn2f387zi6hyq6n.jpg 

6c3gsaduvx3ysco5fk5z.jpg 

0um9mlnzti6twvn56w19.jpg 




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 9:43 عصر


خاطـره ای تفـکربرانگیـز از پـروفسور حسـابی


خاطـره ای تفـکربرانگیـز از پـروفسور حسـابی


پروفسور حسابی؛ ملقب به پدر فیزیک ایران بعد از ملاقاتی که با انیشتین داشتند و پس از آنکه انیشتین به ایشان نوید می دهند که نظریه شما در آینده ای نه چندان دور، علم فیزیک را در جهان متحول خواهد کرد، به پروفسور پیشنهاد می دهد که برای تکمیل نظریه خود در آزمایشگاه مجهز دانشگاه شیکاگو به کار خود ادامه دهد. در ادامه ایمیل خاطره ای بسیار آموزنده از ایشان در دانشگاه شیکاگو نقل شده که هر ایرانی را به فکر وا می دارد. امیدوارم شما دوستان هم فرصت خوندنش رو از دست ندهید ...

دانشگاه شیکاگو بسیار پیشرفته بود. مهم تر از هر چیزی آزمایشگاه های متعدد و معتبر آن بود.

من در لابراتوار بسیار پیشرفته اپتیک، مشغول به کار شدم. در خوابگاه دانشگاه هم اتاق مجهزی برای اقامت، به من داده بودند.

از نظر وسایل رفاهی، مثل اتاق یک هتل بسیار خوب بود. آدم باورش نمی شد، این اتاق در دانشگاه باشد. معلوم بود که همه چیز را، برای دلگرمی محققین و اساتید، فراهم کرده بودند.

نکته خیلی مهم و حائز اهمیت، آزمایشگاه ها و چگونگی تجهیزات آن بود. یک نمونه از آن مربوط به میزی می شد که در آن آزمایشگاه به من داده بودند. این میز کشوی کوچکی داشت.

از روی کنجکاوی آنرا بیرون کشیدم و با کمال تعجب، چشمم به یک دسته چک افتاد. دسته چک را برداشتم و متوجه شدم تمام برگه های آن امضا شده است!

فوراً آنرا نزد پروفسوری که رئیس آزمایشگاه ها و استاد راهنمای خودم بود بردم. چک را به او دادم و گفتم: ببخشید استاد، که بی خبر مزاحم شدم. موضوع بسیار مهمی اتفاق افتاده است. ظاهراً این دسته چک مربوط به پژوهشگر قبلی بوده و در کشوی میز من جا مانده است. و اضافه کردم، مواظب باشید، چون تمام برگ های آن امضا شده است، یک وقت گم نشود.

پروفسور با لبخند تعجب آوری، به من گفت: این دسته چک را دانشگاه برای شما، مانند تمام پژوهشگران دیگر دانشگاه، آماده کرده است، تا اگر در هنگام آزمایش ها به تجهیزاتی نیاز داشتید، بدون معطلی به کمپانی سازنده تجهیزات اطلاع بدهید. آن تجهیزات را، برای شما می آورند و راه می اندازند و بعد فاکتوری به شما می دهند. شما هم مبلغ فاکتور شده را روی چک می نویسید و تحویل کمپانی می دهید. به این ترتیب آزمایش های شما با سرعت بیشتری پیش می روند.

توضیح پروفسور مرا شگفت زده کرد و از ایشان پرسیدم: بسیار خوب، ولی این جا اشکالی وجود دارد، و آن امضای چک های سفید است؛ اگر کسی از این چک سوء استفاده کرد، شما چه خواهید کرد؟با لبخند بسیار آموزنده ای چنین پاسخ داد: "بله، حق با شماست. ولی باید قبول کنید، که درصد پیشرفتی که ما در سال بر اساس این اعتماد به دست می آوریم، قابل مقایسه با خطایی که ممکن است اتفاق بیفتد نیست."

"این نکته، تذکر یک واقعیت بزرگ و آموزنده بود. نکته ای ساده که متاسفانه ما در کشورمان نسبت به آن بی توجه هستیم."

یک روز که در آزمایشگاه مشغول به کار بودم، دیدم همین پروفسور از دور مرا به شکلی غیر معمول، نگاه می کند. وقتی متوجه شد که من از طرز دقت او نسبت به خودم متعجب شده ام، با لبخندی بسیار
جذابی کنارم آمد و گفت: آقای دکتر حسابی، شما تازگی ها چقدر صورتتان شبیه افراد آرزومند شده است؟ آیا به دنبال چیزی می گردید، یا گم گشته خاصی دارید؟

من که از توجه پروفسور تعجب کرده بودم با حالت قدرشناسی گفتم: بله، من مشغول تجربه ی نظریه ی خودم در مورد عبور نور از مجاورت ماده هستم. برای همین، اگر یک فلز با چگالی زیاد، مثل شمش طلا با عیار بالا داشتم، از آزمایش های متعدد، روی فلزهای معمولی خلاص می شدم و نتایج بهتری را در فرصت کمتری به دست می آوردم؛ البته این یک آرزوست.

او به محض شنیدن خواسته ام، گفت: پس چرا به من نمی گویید؟

گفتم آخر خواسته من، چیز عملی نیست. من با شمش آلومینیوم، میله برنز و میله آهنی تجربیاتی داشته ام. ولی نتایج کافی نگرفته ام و می دانم که دستیابی به خواسته ام غیر ممکن است.

پروفسور وقتی حرف های مرا شنید از ته دل خنده ای کرد و اشاره کرد که همراه او بروم.

با پروفسور به اتاق تلفنخانه دانشگاه آمدیم. پروفسور با لبخند و شوق، به خانمی که تلفنچی و کارمند جوان آنجا بود، سفارش شمش طلا داد و خداحافظی کرد و رفت.

من که هنوز باورم نمی شد، فکر می کردم پروفسور قصد شوخی دارد و سربه سرم می گذارد. با نومیدی به تعطیلات آخر هفته رفتم.

در واقع 72 ساعت بعد، یعنی روز دوشنبه که به آزمایشگاه آمدم، دیدم جعبه ای روز میز آزمایشگاه است. یادداشتی هم از طرف همان خانم تلفنچی، روی جعبه قرار داشت که نوشته بود امیدوارم این شمش طلا، به طول 25 سانتی متر و با قطر 5 سانتی متر با عیار بسیار بالایی به میزان 24، که تقاضا کرده اید، نتایج بسیار خوبی برای کار تحقیقی شما بدست دهد.

با ناباوری ولی اشتیاق و امید به آینده ای روشن کارم را شروع کردم. شب و روز مطالعه و آزمایش می کردم تا بهترین نتایج را بدست آورم.

حالا دیگر نظریه ام شکل گرفته بود و مبتنی بر تحقیقات علمی عمیق و گسترده ای شده بود.

بعد از یکسال که آزمایش های بسیار جالبی را با نتایج بسیار ارزشمندی به دست آورده بودم، نزد آن خانم آوردم و شمش طلای خرده شده و تکه تکه را که هزار جور آزمایش روی آن انجام داده بودم را داخل یک
جعبه روی میز خانم تلفنچی گذاشتم.

به محض اینکه چشمش به من افتاد مرا شناخت و با لبخند پر مهر و امیدی، از من پرسید: آیا از تحقیقات خود، نتایج لازم را بدست آوردید؟

فوراً پاسخ دادم: بلی، نتایج بسیار عالی و شایان توجهی، بدست آوردم. به همین دلیل نزد شما آمده ام که شمش را پس بدهم، ولی بسیار نگران هستم. زیرا این شمش، دیگر آن شمش اولی نیست، و در جعبه را باز کردم و شمش تکه تکه شده را به او نشان دادم و پرسیدم حالا باید چه کار کنم؟ چون قسمتی از این شمش را بریده ام، سوهان زده ام و طبیعتاً مقداری از طلاها دور ریخته شده است.

خانم تلفنچی با همان روی خوش لبخند بیشتری زد و به من گفت: اصلاً مهم نیست، نتایج آزمایش شما برای ما مهم است. مسئولیت پس دادن این شمش با من است.

وقتی با قدم های آرام و تفکری ژرف از آنچه گذشته است، به خوابگاه می آمدم، به این مهم رسیدم، که علت ترقی کشورهای توسعه یافته، همین اطمینان خاطر و احترام کارکنان مراکز تحقیقاتی می باشد و بس، یعنی کافیست شما در یک مرکز آموزشی، دانشگاهی و یا تحقیقاتی کار کنید، دیگر فرقی نمی کند که شما تلفنچی باشید یا استاد.

چون تمام مجموعه آن مراکز در کشورهای پیشرفته دارای احترام هستند و بسیار طبیعی است که وقتی دست یک پژوهشگری در امر تحقیقات و یا تمام تجهیزات باز باشد و دارای احترامی شایسته باشد، حاصلی به جز توسعه علمی در پی نخواهد داشت.

منبع: کتاب استاد عشق تالیف ایرج حسابی




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 9:42 عصر


راهکار عجیب والدین این چهار قلوی چینی

راهکار عجیب والدین این چهار قلوی چینی، برای راحت کردن شناسایی بچه‌ها توسط معلم و مقامات مدرسه که تازه به کلاس اول ابتدایی رفته‌اند

 

 Join Gevo Group



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 9:41 عصر


ازدواج به شــرط چــاقــو ؟!
ازدواج به شــرط چــاقــو ؟!

 

"چرا تو شب‌ها آن‌قدر خرخر می‌کنی؟"، "وقتی داری چای می‌خوری، هورت نکش"، "چقدر با تلفن حرف می‌زنی؟یک ساعته پشت خطم!"، اینها فقط نمونه‌ای از جملاتی است که بعد از پایان دوران خوش مجردی از زبان همسر جان خواهید شنید. هرکسی یک مقدار باهوش باشد، می‌داند که یک آدم مجرد خیلی راحت‌تر زندگی می‌کند، بدون مسئولیت‌های سنگین زندگی دونفره اما یک آدم عاقل به وقتش می‌فهمد که باید ازدواج کند و از لذت‌های دنیای مجردی خداحافظی کند اما چند نفر این زمان را درست تشخیص می‌دهند، چند نفر هول می‌شوند و انتخاب درستی انجام نمی‌دهند و زندگی مشترک خوبی را تجربه نمی‌کنند؟ هنوز هم خیلی‌ها هستند که به محض تمام شدن درس به فکر ازدواج می‌افتند، بی‌آنکه بدانند واقعا از نظر شخصیتی آمادگی ازدواج دارند یا نه. برای اینکه مطمئن شوید حتما آمادگی و شرایط ازدواج را دارید، این موارد را در خودتان چک کنید.

 همه قاطی مرغ‌ها نمی‌شوند

بعضی‌ها فکر می‌کنند حتما باید در زمان خاصی که معمولا بزرگترها بهتر تشخیص می‌دهند، ازدواج کنند. اصلا هم مهم نیست که هدفشان را از ازدواج نمی‌دانند. ازدواج برای این افراد کاری است که باید انجام شود، مثل سربازی رفتن یا مدرسه رفتن اما برخی واقعا آمادگی ازدواج ندارند، ربطی هم به سن و سال ندارد. ازدواج یک کار جدی است و هرکسی اهل به دوش گرفتن این مسئولیت بزرگ نیست.

ازدواج شبیه دانشگاه رفتن است، هرکسی به درد دانشگاه رفتن نمی‌خورد. از بین کسانی هم که به دانشگاه می‌روند، فقط بعضی‌ها موفق می‌شوند. پس اول باید این موضوع را کاملا درک کنیم که ازدواج مسئله ساده‌ای نیست، ضمن اینکه از طرفی هم نباید بیش از حد ازدواج را بزرگ کنیم که دچار وسواس بشویم.

 شش خان ازدواج

هرکسی می‌خواهد ازدواج کند، باید به یک حداقل‌هایی در زمینه‌های مختلف شخصیتی رسیده باشد. ازدواج بچه بازی نیست و اگر به اندازه کافی در این زمینه‌ها به بلوغ نرسیده باشیم، حتما یک جای کارمان می‌لنگد. رسیدن به این بلوغ‌های شش گانه همان درست بزرگ شدن است. با توجه به شرایط اجتماعی و خانوادگی، پسرهای ایرانی معمولا تا 28،27 سالگی به این بلوغ‌های شش گانه نمی‌رسند، پس خانم‌ها باید حواسشان به سن و سال همسر آینده هم باشد.

بلوغ جنسی

آمار بالای طلاق به دلیل مشکلات جنسی، میزان اهمیت این بلوغ را نشان می‌دهد اما هرطور شده باید رودربایستی را با خودتان بگذارید کنار و رک و رو راست نیازهای جسمی‌تان را بشناسید. سلیقه‌های خودتان را پیدا کنید و موقع انتخاب همسر حواستان به این چیزها هم باشد. قبل از ازدواج باید تکلیفتان را با نیازهای روحی و جسمی‌تان مشخص کرده باشید. سواد و کفایت مدیریت روابط جنسی از قبل ازدواج شروع می‌شود.

بلوغ شخصیتی

بلوغ شخصیتی ابعاد مختلفی دارد. قبل از ازدواج حتما باید یک سری اختلالات شخصیتی را در خودتان و طرف مقابل بررسی کنید. اختلالاتی مثل خود کم‌بینی، تاییدطلبی، کمال گرایی، شکاکیت(پارانویا)، توجه طلبی، مهرطلبی، بیماری دوقطبی، اعتیاد‌ها و وسواس. افرادی که به این اختلالات مبتلا هستند تا وقتی که درمان نشده‌اند، به درد ازدواج نمی‌خورند. علاوه بر این باید تیپ ارتباطی خودتان و طرف مقابل را بشناسید، اینکه سمعی هستید، لمسی یا بصری. این‌طوری نوع رفتارتان را بر اساس تیپ شخصیتی همسرتان تنظیم می‌کنید. یک نکته مهم دیگر هم این است که ببینید بند ناف طرف از خانواده‌اش جدا شده یا نه، چقدر مستقل از خانواده فردیت دارد و می‌تواند زندگی کند.

بلوغ عاطفی

بعضی‌ها با اینکه ازدواج هم کرده‌اند، هنوز درست نمی‌دانند که از چه تیپ و شخصیتی خوششان می‌آید. اینها هنوز به بلوغ عاطفی نرسیده‌اند و با احساسات و عواطف خودشان آشنا نیستند. باید سهم رابطه‌های قبلی‌تان را در دوست داشتن فعلی مشخص کنید و همین‌طور اینکه تا چه میزان هنوز تحت تاثیر آنها هستید. متوجه باشید که چقدر آگاهانه دوست دارید و چقدر ناآگاهانه. باید این واقعیت را قبول کنیم که بعد از ازدواج هم ممکن است از کسی خوشمان بیاید اما اگر به بلوغ عاطفی رسیده باشیم می‌توانیم از این مسئله بگذریم و تمام زندگی‌مان را خراب نکنیم.

بلوغ اجتماعی

سوال "شما مشغول چه کاری هستید؟"، یکی از اولین سوال‌هایی است که در هر مراسم خواستگاری تکرار می‌شود. شغل و موقعیت اجتماعی هرکس، تقریبا میزان بلوغ اجتماعی او را مشخص می‌کند؛ مثلا خانم‌ها باید بدانند که خواستگار حول و حوش آینده کاری خودش را در کجا می‌بیند و چقدر می‌تواند با شرایط تطابق پیدا کند. قطعا کسی که هنوز سربازی نرفته و مرتب شغل عوض کرده، هنوز به بلوغ اجتماعی نرسیده. البته شغل عوض کردن اگر همراه با پیشرفت باشد، مطمئنا خوب است. مثلا اگر پسری اول جایی شاگرد بوده و بعد رفته یک جای دیگر صاحب کار شده و ‌ترقی کرده، موقعیتش فرق می‌کند. پسرها هم باید برنامه همسر آینده‌شان را بپرسند. باید ببینند که زن زندگی‌شان چقدر بلوغ اجتماعی دارد.

بلوغ مالی

کسی که هنوز حساب دخل و خرجش را ندارد، نمی‌تواند همسر قابل اعتمادی هم باشد. قبل از ازدواج باید توقعات و خواسته‌های مالی طرفین معلوم باشد. یکی به فکر زندگی در کاخ نباشد و دیگری به یک زندگی متوسط قانع. برآوردی از هزینه‌هایتان داشته باشید، راجع به چیزهایی که برایشان پول خرج می‌کنید با هم حرف بزنید. ممکن است طرف مقابلتان اهل خرید مجله و کتاب باشد و شما این خریدها را پول هدر دادن بدانید. در مورد سطح رفاه زندگی آینده‌تان هم باید به تفاهم برسید تا بعدا سر برنامه‌های بلند مدت زندگی به مشکل برنخورید.

بلوغ معنوی

سوال‌های کلی موقع خواستگاری و ملاقات‌های اولیه همیشه می‌تواند دردسرساز باشد. در خصوص مسائل اعتقادی و دینی هم این ابهامات بیشتر می‌شود. مثلا یک نفر دین داری را فقط در اعتقاد به خدا می‌داند و همین قدر برایش کفایت می‌کند. دیگری اما برایش مهم است که همسرش به تمام احکام دین مومن و معتقد باشد. در یک کلام باید جنس دین داریتان با هم یکی باشد و هردو قرائت مشابهی از دین داشته باشید. افرادی که شدیدا تحت تاثیر نوسانات فلسفی و عرفانی هستند برای ازدواج مناسب نیستند. چون هر آن ممکن است همسرتان برای پیدا کردن خودش سر به کوه و بیابان بگذارد! به طور کلی فردی به بلوغ معنوی رسیده که تا حدی جایگاه خود را در هستی پیدا کرده باشد و درگیر مسائل فلسفی پیچیده نباشد.

 ازدواج‌های ممنوع به درد نمی‌خورند!

اگر این نشانه‌ها را در رفتار طرف مقابل‌تان دیدید، به ازدواج با او فکر نکنید چون بعدا دچار مشکل می‌شوید:

خودکم بینی

آدم‌های خود کم بین و تایید طلب به درد زندگی نمی‌خورند، دائم نیاز به تایید و توجه دیگران دارند و شما هم باید مدام در حال تعریف و تمجید باشید. این افراد معمولا زود رنجند و اعتماد به نفس ندارند.

کمال گرایی

اما کمال طلب‌ها با کمال گرایی افراطی‌شان می‌خواهند در هر زمینه‌ای بهترین باشند و همین مسئله نهایتا به بی‌عملی منجر می‌شود. چون این افراد فقط سراغ کاری می‌روند که مطمئن باشند در آن موفقند.

مهرطلبی

زود خودشان را لو می‌دهند. همیشه در زندگی‌شان به دنبال راضی کردن همه هستند و همین کار آزارشان می‌دهد. هر تغییر برای این افراد یک تهدید است و مدام باید بهشان سرویس عاطفی بدهید.

پارانویا (شکاکیت)

شکاک‌ها با لحن بازجویانه با شما صحبت می‌کنند و همیشه در حال چک کردنتان هستند. شکاک‌ها به صورت پیش فرض شما را مجرم می‌دانند، منتها مجرمی که هنوز جرمش ثابت نشده است.

توجه طلبی

توجه طلب‌ها معمولا دخترند و در آن واحد چند ارتباط دارند. اینها در دوران کودکی از طرف پدر و مادر توجه نداشتند و برای همین از شما توجه زیادی می‌خواهند.

خودشیفته

خود شیفته‌ها از یک چیزی در وجود خودشان خیلی راضی هستند؛ مثلا اگر صدای خوبی داشته باشند، آن‌قدر صدای خودشان در ذهنشان بلند است که صدای بقیه را اصلا نمی‌شنوند.

اعتیاد

غیر از اعتیاد به مواد مخدر، اعتیاد اینترنتی و هیجانی هم دو موردی است که باید حواستان بهشان باشد.

دو قطبی

تغییرات شدید خلقی دارند. مثلا یک دوره دو هفته‌ای خیلی پرحرف، ولخرج و اهل برنامه‌ریزی‌های دور و دراز هستند و در دو هفته بعدی ناگهان افسرده و منزوی می‌شوند.

وسواس

اختلال وسواس یک زمینه شخصیتی است که فرد در آن بیش از حد دقیق است. زندگی با وسواسی‌ها بعد از چند وقت خیلی سخت می‌شود.


به نقل از همشهری جوان




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 9:40 عصر


دنیای کار نکردن

 

دنیای کار نکردن
 
?به تازگی از دختر یکی از دوستام پرسیدم که وقتی بزرگ شدی میخوای چیکاره بشی؟
نگاهم کرد وگفت که میخواد رئیس جمهور بشه.
دوباره پرسیدم که اگه رئیس جمهوربشی اولین کاری که دوست داری انجام بدی چیه؟
جواب داد:به مردم گرسنه وبی خانمان کمک میکنه.
بهش گفتم : نمیتونی منتظر بمونی که وقتی رئیس جمهور شدی این کارروانجام بدی،میتونی ازفردا بیای خونه ی من وچمن ها رو بزنی، درخت ها رووجین کنی و پارکینگ روجارو کنی.اونوقت من به تو50دلارمیدم وتورومیبرم جاهایی که بچه های فقیرهستن وتومیتونی این پول روبدی بهشون تا برای غذا وخونه ی جدید خرج کنن.
مستقیم توی چشمام نگاه کردوگفت:
«چرا همون بچه های فقیررونمیبری خونه ات تا این کارها روانجام بدن وهمون پول روبه خودشون بدی؟»
نگاهی بهش کردم وگفتم به دنیای سیاست خوش اومدی!!
 



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 9:35 عصر


یکی از فانتزیام اینه
یکی از فانتزیام اینه
 
یکی دیگه از فانتزیام اینه که متاهل بشم حسرت دوره ی مجردیمو بخورم و بسوزمو بسازم
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که تو عروسی اقوام یهوووووووو داد بزنم :
“داماد چقدر انتره ، عروس ازون بدتره
.
.
.
یکی‌ از فانتزیام اینه که یکی‌ واسم یه جعبه بزرگ کادو بیاره و توش یه جعبه کوچکتر باشه و همین روند ادامه پیدا کنه و آخرش برسه به سویچ پورشه یا مثلا لامبورگینی !
.
.
. یکی از فانتزیام اینه که یه روز سوار مترو بشم بعد ترن توی تونل گیر کنه و دچار حادثه بشه اونوقت من با مشت بزنم حفاظ اون چکُشی که تو واگنها هست رو بشکنم بعد باهاش شیشه رو بشکنم بپرم بیرون و چراغ قوه ام رو از توی جیبم دربیارم روشن کنم و به بقیه بگم : از این طرف دنبال من بیاید ، منم میریم سمت ایستگاه توپخونه اونجا حتما نیروی کمکی هست !
.
.
. بعد یه فانتزی دیگه دارم : یه جا که خیلی شلوغه گوشیم زنگ بخوره بگم : آره ، آره ، حواستون باشه ؛ “زنده می خوامش” …
. . . یکی از فانتزیام اینه که ازدواج کنم ، بچه دار شیم ، بچمون دختر باشه ، اسمشو بذاریم گیتا ، بعد با زنم دعوا کنم و جول و پلاسش رو که خواست جمع کنه بره خونه باباش بهش بگم : هرچی میخوای ببری ببر ، فقط گیتارو با خودت نبر !!! .
. .
یکی از فانتزیام اینه که برم توی عروسی غریبه و موقعی که عروس میخواد بعله رو بگه یهو از وسط جمعیت داد برنم: نهههههههه باهاش ازدواج نکن ، من هنوز دوستت دارمممم … بعد فامیلای دوماد جنازمو ببرن سمت افق !
.
.
. یکی از فانتزیام اینه که یه شب بارونی ببینم دارن یه دختره رو اذیت میکنن منم برسم بهشونو دخل تک تکشونو بیارم ! بعد دختره رو از رو زمین بلند کنم و کتمو دربیارم بدم تنش کنه … بعد سرشو بیاره بالا تو چشام نگاه کنه و بگه میشه اسمتو بدونم ؟ بعد من از توی کتم یه سیگار دربیارم روشن کنم ، بعد یه پوک عمیق بگیرمو یه لبخند ملیح بزنمو دودشو بزنم تو صورتش ، بعد دود که رفت کنار من غیب شده باشم و اونم یهو بیفته رو زمینو سرشو بیاره رو به آسمونو از ته دل داد بزنه خدااااااااااااا … .
.
.
یکی از فانتزیام اینه که با لحن جدی و خسته به یه دکتر بگم : لطفا حاشیه نرو دکتر ! بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خیره بشم و بگم : فقط بگو چند روز دیگه زنده می مونم ؟
. . .
یکی از فانتزیام همیشه این بوده که توی سیستم عامل ویندوز یک مشکل پیدا کنم بفرستم براشون بعد بیل گیبس زنگ بزنه بگه مهندس لطفا بیا امریکا تو مجموعه من ، دخترمم میدم بهت کنیزت باشه تا آخرررر عمرش ، خونه ماشین پول همه چی میدم بهت … منم بعد از یک دقیقه سکوت بگم : خیلی دلم میخواد اما من متعلقم به این مردمم !!!
. . .
آخرین ورژن فانتزیام اینه که افقو پیدا کنم و همینجوری الکی توش محو شم
… . ..
یکی از فانتزیام اینه که بچه هام یه دو قلوی پسر و دختر بشن ! بعد اسم دوتاشونو بذارم “رها” … بعد وقتی که دعواشون میشه بزنن تو سر و کله ی هم ، منم داد بزنم بگم : رها ، رهارو رها کن !
. . .
یکی از فانتزیام اینه که توی یک مهمونی یهو وارد بشم و دخدرا که دارن میوه پوست می کنن همه دستاشون رو ببرن از خوشتیپی من !!! و بعد از اینکه یِکَم نشستم ، پاشم حرکت کنم به سمت افق …
. . .
یکی از فانتزیام اینه که چنتا آدم گردن کلفت اجیر کنم نزدیک افق تا هرکی خواست اون اطراف محو بشه بزنن دهنشو … ! انگار محو شدن تو افق بچه بازیه ؛ زرت و زورت میرن افق محو میشن !!!
. . .
یکی دیگه از فانتزیام اینه : سوار یه پیکان تاکسی بشم ، یه تراول 50 تومنی تا نخورده رو بدم به راننده … راننده بگه آقا یه نفرید ؟؟؟ منم یه کم مکث کنم و با یه لبخند معنی دار بگم : خعلی وقته … بعدش پیاده بشم و تو افق حرکت کنم ! راننده هم از پشت صدام بزنه آقا … آقا … آقا ، بقیه پولتون !!! منم کُتمو بندازم رو دوشمو بی توجه به راننده تو تاریکیا محو بشم



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 9:33 عصر