جمعه 92/12/16
ولی روح تو هیچ استفاده ای در بازار ندارد. جامعه فقط به بدن تو نیاز دارد. و اگر شروع کنی به جهد و کوشش برای روح خود، برای جامعه بسیار خطرناک است، زیرا آنگاه علاقه هایت تغییر خواهند کرد: از برونگراییِ تمام به درونگرایی میل خواهی کرد: شروع میکنی به حرکت به دورن. جامعه در بیرون وجود دارد، جامعه میخواهد که تو یک برونگرا باشی: به پول و قدرت و اعتبار اجتماعی و تمام این چیزها علاقه داشته باشی، تا که انرژی تو همواره متوجه بیرون باشد. اگر شروع کنی به حرکت به سمت درون، به این معنی است که حذف شده ای: تو دیگر بخشی از آن بازی که در بیرون بازی میشود نیستی. به آن بازی تعلق نداری. شروع کرده ای به عمیق تر رفتن به درون خودت. و منبع جاودانگی در آنجاست.جامعه از رفتن تو به دورن ممانعت میکند. و بهترین راه این است که یک مفهوم کاذب به تو بدهد که به دورن رفته ای.وقتی که به کلیسا میروی، به دورن نرفته ای. وقتی که به یک معبد میروی، به دورن خود نرفته ای. ولی جامعه تو را هیپنوتیزم کرده که باور کنی، ”اگر مایلی به درون بروی، به کلیسا برو!“ ولی کلیسا همانقدر در بیرون است که هرچیز دیگر هست. جامعه تو را هیپنوتیزم کرده که، ”اگر میخواهی به درون بروی، نزد کشیش برو.“ و کشیش یک مامور حکومت و جامعه است. کشیش همیشه با عارفان مخالف بوده است، زیرا اگر نزد یک عارف بروی، شروع میکنی به رفتن به درون.یک عارف به روشی کاملاً متفاوت زندگی میکند. انرژی او در یک تمامیت و ترکیب کاملاً متفاوت حرکت میکند: رودخانه ی او به سمت درون جاری است. پس کسی که نزد عارف میرود، کسی که با یک عارف تنظیم میشود، بطور طبیعی و به آسانی و خودانگیخته به سمت درون حرکت میکند. تمام هدف از بودن با یک مرشد ویک عارف همین است."اشو"
| [ کلمات کلیدی ] :