یکشنبه 92/9/3
شاید که سفره های پر از نان برای بعد
در خانه فقر آمده، ایمان برای بعد
یک روز دوست پشت در خانه اش نوشت:
ما خسته ایم، دیدن مهمان برای بعد
یک کوچه در کنار من و کودکی بکش
تصویر مرد پیر خیابان برای بعد
جا مانده است دفتر فریاد در حیاط
فرصت دهید، بارش باران برای بعد
هرگز کسی ندید که یخ زد نگاهمان
هرگز کسی نگفت زمستان برای بعد
پرواز، این همیشه ترین، پیش روی ماست
یک عمر پشت میله زندان برای بعد
شاید برای بعد، کسی از تبار من
بهتر بگوید عاطفه، انسان برای بعد
| [ کلمات کلیدی ] :