جمعه 90/11/14
می گویند شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد.وقتی که زنگ را زدند بیدار شد، باعجله دو مسأله را که روی تخته سیاه نوشته بود یادداشت کردو بخیال اینکه استاد آنها را بعنوان تکلیف منزل داده است به منزل بردو تمام آن روز وآن شب برای حل آنها فکر کرد.هیچیک را نتوانست حل کند، اما تمام آن هفته دست از کوشش بر نداشت.سرانجام یکی را حل کرد و به کلاس آورد.استاد بکلی مبهوت شد، زیرا آنها را بعنوان دونمونه از مسائل غیر قابل حل ریاضی داده بود.اگر این دانشجو این موضوع را می دانست احتمالاً آنرا حل نمی کرد،ولی چون به خود تلقین نکرده بود که مسأله غیر قابل حل است ،بلکه برعکس فکر می کرد باید حتماً آن مسأله را حل کند سرانجام راهی برای حل مسأله یافت.
برای آنکس که ایمان دارد ناممکن وجود ندارد
چند نمونه فراموش نشدنی باعث تغییر نگرش پزشکان و روانشناسان شد.
یک زندانی که قصد فرار داشت بطور مخفیانه خود را در یکی از اتاقکهای قطار جا داده بودو بعد از حرکت فهمیده بود که در یخچال قطار قرار دارد.زندانی مطمئن بود که در طی چندین ساعتی که در یخچال قرار دارد منجمد خواهد شد و دقیقاً اینطور هم شد.بعد از رسیدن به مقصد مشاهده شد که زندانی یخ زدهدر حالی که یخچال قطار خاموش بوده استاین نشان می دهد که شخص زندانی به خود تلقین کرده که منجمد خواهد شدو این تلقین برای او حکم یک تصویر ذهنی مطابق با افکار او داشتهو همین باعث شده که سلولهای بدن وی واقعاً سرما را حس کرده و کم کم منجمد شود.نمونه دیگر آزمایشی بود که به پیشنهاد یکی از روانشناسان بر روی دو تن از مجرمین محکوم به اعدام انجام شد.آزمایش به این صورت بود که مجرم اول را با چشمانی بسته در حضور مجرم دوم با بریدن شاهرگ دستش او را به مجازات رساندند. در این هنگام نفر دوم با چشمان خود شاهد مرگ او بر اثر خونریزی شدید بود.سپس چشمان نفر دوم را نیز بستند و این بار شاهرگ دست وی را فقط با تیغه ای خط کشیدندو در این حین کیسه آب گرم نیز بالای دست وی شروع به ریختن می کرداین در حالی بود که دست او به هیچ وجه زخمی نشده بود.اما شاهدان یعنی پزشکان و روانشناسان با کمال ناباوری دیدند کهمجرم دوم نیز پس از چند دقیقه جان خود را از دست دادچراکه او مطمئن بود که شاهرگ دستش به مانند نفر اول بریده شده و خونریزی می کند.ریخته شدن خون را نیز بر روی دست خود حس می کرده است.در واقع تصویر ذهنی او چنین بوده که تا چند لحظه دیگر به مانند نفر اول هلاک می شود و همین طور هم شد.
این نشان می دهد که دستگاه عصبی ما با توجه به آنچه فکر می کنیم یا خیال می کنیم که حقیقت داردواکنش نشان می دهد.
دستگاه عصبی ما تجربه خیالی را از تجربه واقعی تمیز نمی دهد.در هر دو مورد با توجه به اطلاعاتی که از ناحیه مغز در اختیار او قرار می گیرد واکنش نشان می دهد.این یکی از قوانین اولیه و اصولی ذهن است.در واقع اینطوری ساخته شده ایم.
لحظه به لحظه مواظب گفته ها، فکرها و حرفای دلمون باشیممواظب باشیم که به خودمون چی می گیمهیچ وقت نگیم که چرا زندگی من اینجوریهچون همش دست خودمونه و این ما هستیم که زندگی خودمون رو به ویرانه و کلبه ای خرابهیا به قصری باشکوه و شاهکاری بی نظیر تبدیل می کنیم
| [ کلمات کلیدی ] :