سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
تفاوت بنز و پراید




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 12:7 صبح


پیامبری از کنار خانه ما رد شد

باران گرفت

مادرم گفت :"چه بارانی می آید"

پدرم گفت:"بهار است"

و ما نمیدانستیم باران و بهار نام دیگر آن پیامبر است

 

 


پیامبری از کنار خانه ی ما رد شد

لباسهای ما خاکی بود

او خاک روی لباسمان را به اشارتی تکانید.

لباس ما از جنس ابریشم و نور شد و ما قلبمان را از زیر لباسمان دیدیم

 

 

پیامبری از کنار خانه ما رد شد

آسمان حیاط ما پر از عادت و دود بود

پیامبر ،کنارشان زد

 خورشید را نشانمان داد و تکه ای از آن را در دستهایمان گذاشت

 

 

 پیامبری از کنار خانه ما رد شد

و ناگهان هزار گنجشک عاشق از سر انگشتهای درخت کوچک باغچه روییدند

و ما به یاد آوردیم که با درخت و پرنده نسبت داریم 

 

 

پیامبری از کنار خانه ما رد شد

ما هزار در بسته داشتیم و هزار قفل بی کلید

پیامبر کلیدی برایمان آورد

اما نام او را که بردیم ، قفل ها بی رخصت کلید باز شدند

 

 

 

من به خدا گفتم: "امروز پیامبری از کنار خانه ما رد شد

امروز انگار اینجا بهشت است
خداگفت: " کاش میدانستی هر روز پیامبری از کنار خانه تان میگذرد

 و کاش میدانستی بهشت همان قلب توست "

 

 




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 12:4 صبح


بی وفای

به نام خدا

پیامبر اسلام (ص) می فرماید : دل شکستن از گناهان کبیره است

یادمان باشد ...پر پروانه شکستن هنر انسان نیست




 

    

هیچ وقت دل کسی رو نشکن

 چون یه روزی یه جای یه کسی

 دلتو بدتر از اونی که  شکستی می شکنه





| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 11:50 عصر


بوسه

بوسه مرد علامت عشق و بوسه زن علامت تسلیم اوست

(بال زاگ)

مصارف بوس
مردی به همسرش این گونه نوشت:
عزیزم این ماه حقوقم را نمی توانم برایت بفرستم به جایش 100 بوسه برایت فرستادم.
عشق تو

همسرش بعد از چند روز اینجوری جواب داد:
عزیزم از اینکه 100 بوس برام فرستادی نهایت تشکر را می کنم

ریز هزینه ها:
1.با شیر فروش به 2 بوس به توافق رسیدیم.
2.معلم مدرسه بچه ها با 7 بوس به توافق رسیدیم.
3..صاحب خانه هر روز می اید و 2-3 بوس از من می گیرد.
4.سایر موارد 40 بوس.
نگران من نباش...هنوز 35 بوس دیگر برایم باقی مانده که امیدوارم بتونم تا اخر این ماه با اون سر کنم.

دکتــر جان فری مـعتقد است:

بوسیدن هنر است و نشان دهنده یک نوع بیان فردی

 و کاملاً شخصی از عشق و محبت می باشد.



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 11:48 عصر


عشق پیرمرد

پیرمردی صبح زود از خانه
اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می
شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.

پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را
پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازشما عکسبرداری بشود تا جائی از
بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشد

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.


پرستاران از او دلیل عجله اش را
پرسیدند.زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او
می خورم. نمی خواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی شناسد!

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت :
                        اما من که می دانم او چه کسی است...!
  



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 11:35 عصر


خنده ما خنده است


برگی  سبز  بودم  در  خانه 
دل  خویش

به یک نگاه  خشک  شدم 

همان  زمان  که  فهمیدم  عشق 
چیست

خواستم  فریاد بزنم

 دست 
روی  لبانم
 
گذاشتند  و گفتند  خفه  و من  سکوت  کردم

مادرم
با آن دست های مهربان

پدرم با آن نان گرم  هر  روزش

خواهرم ? با  نگاه  خشمناکش

برادرم هم بازی هم خون هم آوازم

زندگی

آه

دختری  که در  جستجوی  علم  بود و
فردایی که امروز می بینی

چه از دیروز هم هیچ تر بوده.

 

زندگی هر صبح

قهوه ی تلخی  گشت  برایم  قهوه ای

که در فنجان فال تو  هست  اینک

به دنبال شبی آرام

می گردد

به دور قاشقی کوچک

به نام ساعت و ساعت

و این در گذر بودن

چه اندازه پیچیده

چو نان فال من و عشقم

که انگار آن ته فنجان به تلخی

خنده ما  خنده 
است  و سیاه




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 11:34 عصر


بارانی باید تا که رنگین کمانی برآید

بارانی باید تا که رنگین کمانی برآید


حرمت اعتبار خود را

هرگز در میدان مقایسه ی خویش با دیگران مشکن

که ما هر یک یگانه ایم

موجودی بی نظیر و بی تشابه

 

و آرمانهای خویش را

به مقیاس معیارهای دیگران بنیاد مکن

تنها تو می دانی که « بهترین » در زندگانیت

چگونه معنا می شود

 

از کنار آنچه با قلب تو نزدیک است آسان مگذر

بر آنها چنگ درانداز، آنچنان که در زندگی خویش

که بی حضور آنان، زندگی مفهوم خود را از دست می دهد

 

با دم زدن در هوای گذشته

و نگرانی فرداهای نیامده

انگشتانت فرو لغزد و آسان هدر شود

 

هر روز، همان روز را زندگی کن

و بدین سان تمامی عمر را به کمال زیسته ای

 

و هر گز امید از کف مده

آنگاه که چیز دیگری

برای دادن در کف داری

 

همه چیز در همان لحظه ای به پایان می رسد

که قدمهای تو باز می ایستد

و هراسی به خود را مده

از پذیرفتن این حقیقت که

هنوز پله ای تا کمال فاصله باشد

تنها پیوند میان ما

خط نازک همین فاصله است

 

برخیز و بی هراس خطر کن

در هر فرصتی بیاویز

و هم بدینسان است که به مفهوم  شجاعت

دست خواهی یافت

 

آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت

عشق را از زندگی خویش رانده ای

عشق چنان است که هر چه بیشتر ارزانی داری، سرشارتر شود

و هر گاه که آن را تنگ در مشت گیری، آسان تر از کف رود

پروازش ده تا که پایدار بماند

 

رؤیاهایت را فرومگذار

که بی آنان زندگانی را امیدی نیست

و بی امید، زندگی را آهنگی نباشد

 

از روزهایت شتابان گذر مکن

که در التهاب این شتاب

نه تنها نقطه ی سرآغاز خویش


که حتی سرمنزل مقصود را گم کنی

 

زندگی مسابقه نیست

زندگی یک سفر است

و تو آن مسافری باش

که در هر گامش

ترنم خوش لحظه ها جاریست.




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 11:33 عصر


زندگی ما
پدر و پسر در
کوه ها قدم می زدند.ناگهان پسرک زمین خورد و صدمه دید فریاد
کشید ووواو... و با کمال تعجب شنید صدایی در کوهستان تکرار کرد
ووواو...و. با تعجب فریاد کشید" تو کی هستی؟"
و جواب شنید" تو کی هستی؟" پسرک فریاد کشید" من تو را تحسین می
کنم" صدا جواب داد "من
تو را تحسین می کنم" پسرک عصبانی شد و فریاد زد "ترسو" و جواب
شنید"ترسو"
پسرک به طرف پدرش برگشت و پرسید "داره چه اتفاقی می افته؟" پدر
لبخندی زد و گفت:"پسرم دقت کن" و فریاد کشید،تو یک قهرمان
هستی" صدا پاسخ داد "تو یک قهرمان هستی."
پسرک شگفت زده شد اما چیزی دستگیرش نشد.پدر پاسخ داد : مردم
این پدیده را اکو می نامند اما در واقع این زندگی است.هر چیزی
که انجام دهی یا بگویی بسوی تو باز خواهد گشت و زندگی انعکاس
کارهای ماست. اگر در دنیا بدنبال عشق باشی، در حقیقت عشق را
بوجود می آوری. اگر رقابت بیشتری بخواهی، رقابت را بوجود می
آوری. و این هماهنگی میان همه چیز و در همه جوانب زندگی برقرار
است.تو هر چیزی را که به زندگی بدهی،زندگی همان را به تو خواهد
داد.
زندگی تو یک اتفاق نیست،آن ها انعکاس وجود خود تو هستند



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 11:24 عصر


عکسهای دیدنی طرح مبارزه با بدحجابی ومزاحمین خیابان
ادامه مطلب...


| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 11:9 عصر


مدرسه عشق


 




 
در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن همواره اول صبح
به زبانی ساده
مهر تدریس کنند
و بگویند خدا
خالق زیبایی
و سراینده ی عشق
آفریننده ماست

 

 
مهربانیست که ما را به نکویی
دانایی
زیبایی
و به خود می خواند
جنتی دارد نزدیک ، زیبا و بزرگ
دوزخی دارد – به گمانم -
کوچک و بعید
در پی سودایی ست
که ببخشد ما را
و بفهماندمان
ترس ما بیرون از دایره رحمت اوست
 
 

 
در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که خرد را با عشق
علم را با احساس
و ریاضی را با شعر
دین را با عرفان
همه را با تشویق تدریس کنند
لای انگشت کسی
قلمی نگذارند
و نخوانند کسی را حیوان
و نگویند کسی را کودن
و معلم هر روز
روح را حاضر و غایب بکند
 
 
 
 
و به جز از ایمانش
هیچ کس چیزی را حفظ نباید بکند
مغز ها پر نشود چون انبار
قلب خالی نشود از احساس
درس هایی بدهند
که به جای مغز ، دل ها را تسخیر کند
از کتاب تاریخ
جنگ را بردارند
در کلاس انشا
هر کسی حرف دلش را بزند
 
 
 
 
غیر ممکن را از خاطره ها محو کنند
تا ، کسی بعد از این
باز همواره نگوید:"هرگز"
و به آسانی هم رنگ جماعت نشود
زنگ نقاشی تکرار شود
رنگ را در پاییز تعلیم دهند
قطره را در باران
موج را در ساحل
زندگی را در رفتن و برگشتن از قله کوه
و عبادت را در خلقت خلق
 
 
 
 
کار را در کندو
و طبیعت را در جنگل و دشت
مشق شب این باشد
که شبی چندین بار
همه تکرار کنیم :
عدل
آزادی
قانون
شادی
امتحانی بشود
که بسنجد ما را
تا بفهمند چقدر
عاشق و آگه و آدم شده ایم
 
 
 
 
در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن آخر وقت
به زبانی ساده
شعر تدریس کنند
و بگویند که تا فردا صبح
خالق عشق نگهدار شما



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 10:55 عصر