سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
داستان فرعون و شیطان



فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد.
روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت
اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.
فرعون یک روز از او فرصت گرفت.
شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که
ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد.
فرعون پرسید کیستی؟
ناگهان دید که شیطان وارد شد.
شیطان گفت
خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست.
سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد.
بعد خطاب به فرعون گفت
من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم
آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟
پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت
چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی.
شیطان پاسخ داد
زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می آید




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 9:36 عصر


تست ازدواج ویژه دم بخت ها

تست ازدواج ویژه دم بخت ها

hamtaraneh.com

در بین شما دوستان عزیز در گروه، افرادی وجود دارند که مجردند که به هر حال ترجیح می‌دهند هر چه زودتر تشکیل خانواده بدهند. اما در این بین هستند اشخاصی که ترجیح می‌دهند همچنان مجرد بمانند و یا دیرتر ازدواج کنند. باید اشاره داشت در بیشتر افرادی که تشکیل خانواده می‌دهند میل به ازدواج احساس می‌شود، یعنی زمانی که این احساس در آنها به وجود آمد تشکیل خانواده می‌دهند. حال شاید شما بپرسید، این نیاز را چگونه باید در وجود خودمان بشناسیم تا ازدواج کنیم؟! آیا اصلاً چنین احساسی در ما به وجود می‌آید یا نه؟ تست های زیر را پاسخ دهید تا متوجه شوید که در وجودتان چنین میلی دارید یا خیر؟

1. آیا زمانی که مادر و پدری را به همراه فرزند کوچکشان می‌بینید، غبطه می‌خورید؟

الف. بله
ب. خیر
ج. گاهی اوقات

2. آیا زمانی که یک زوج جوان را در حال خنده می‌بینید، افسوس می‌خورید؟

الف. بله
ب. خیر
ج. گاهی اوقات

3. آیا همچون گذشته از اوقات تنهایی تان لذت می‌برید؟

الف. بله
ب. خیر
ج. گاهی اوقات

4. زمانی که در جمع دوستان متاهل هستید، به خود می‌گویید که ای کاش من هم متاهل بودم؟

الف. بله
ب. خیر
ج. گاهی اوقات

5. آیا شده که تا به حال حضور شخصی از جنس مخالف، شما را دگرگون کند؟

الف. بله
ب. خیر
ج. گاهی اوقات

6. آیا تاکنون به این موضوع فکر کرده اید که تنهایی دیگر بس است؟

الف. بله
ب. خیر
ج. گاهی اوقات

7. آیا تاکنون برایتان پیش آمده که شادی تان را بخواهید به کسی از جنس مخالف، انتقال دهید؟

الف. بله
ب. خیر
ج. گاهی اوقات

8. آیا شما موسیقی های آرام گوش می‌دهید؟

الف. بله
ب. خیر
ج. گاهی اوقات

9. آیا شده زمانی که پشت ویترین یک فروشگاه هستید، احساستان به شما بگوید

برای کسی هدیه ای بخرید؟

الف. بله
ب. خیر
ج. گاهی اوقات

10. آیا رنگ زندگی برای شما تغییر کرده است؟ امیدواریم که حضور شخصی زندگی تان را دگرگون کند.

الف. بله
ب. خیر
ج. گاهی اوقات

11. آیا شده در چند ماه اخیر، لبخند فردی، امید را در دلتان زنده کند و نگاه شما به زندگی تغییر کند؟

الف. بله
ب. خیر
ج. گاهی اوقات

12. زمانی که پدر مادرتان می‌گویند، دیگر زمان ازدواج فرا رسیده است، اخم نمی‌کنید؟

الف. بله
ب. خیر
ج. گاهی اوقات

13. آیا به تازگی در خیالتان مراسم خواستگاری را مرور می‌کنید؟

الف. بله
ب. خیر
ج. گاهی اوقات

14. آیا اخیرا برایتان پیش آمده عاشق کسی شده باشید،

اما حجب و حیا اجازه ندهد، آن را با او در میان بگذارید؟

الف. بله
ب. خیر
ج. گاهی اوقات

..

..

.

.

.نتیجه پایین تر

 




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 9:34 عصر


تست ازدواج ویژه دم بخت ها

تست ازدواج ویژه دم بخت ها

و اما نتیجه :

اگر از 14 پرسش بالا به 10 گزینه پاسخ بلی داده اید، به این معنی است که نیاز به ازدواج در
وجودتان احساس شده است و وقت آن رسیده که افکارتان را برای یک زندگی مشترک متمرکز کنید.

اگر به 10 گزینه پاسخ خیر داده اید، به این معنی است که نیاز به ازدواج را هنوز از
عمق وجودتان فریاد نمی زنید و چندان تعجیلی برای تشکیل خانواده ندارید.

اگر به 7 گزینه پاسخ گاهی اوقات داده اید، به این معنی است که هنوز سر در گم هستید
و نمی‌دانید که باید ازدواج کنید یا نه و یا اینکه ترجیح می دهید همچنان مجرد بمانید

 




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 9:33 عصر


تقاضای مرخصی همسر

 

hamtaraneh.com

می گویند در دوران قبل که پاســگاه های ژاندارمری در مناطق مرزی و روستایی و دور از شهرها وجود داشته و اکثرا ماموران مستقر در آنها از نقاط دیگر برای خدمت منتقل می شدند باید مــدت زیادی را دور از اقوام و بستگان سپری می کردند کما اینکه سفر و رفت وآمد به سهولت فعلی نبوده شاید بعضی مواقع حتی در طول سال هم امکانی برای مسافرت ماموران به شهر موطن خود پیش نمی آمد و به همین خاطر معدود خانه سازمانی در اختیار فرمانده پاسگاه و برخی ماموران دیگر قرار می گرفت.

همـــسر یکی از فرماندهان پاسگاه که به تازگی هم ازدواج کرده و چندین ماه از زندگیشان دور از شهر و بستگان در منطقه خدمت همسرش می گذشت بدجوری دلتنگ خانواده پدری اش شده بود چندین بار از شوهرش درخواست می کند که برای دیدن پدر ومادرش به شهرشان به اتفاق هم یا به تنهایی مسافرت کند ولی هر بار شوهرش به بهانه ای از زیر بار موضوع شانه خالی می کند.

زن که در این مدت با چگونگی برخورد ماموران زیر دست شوهرش و بعضا مکاتبات آنها برای گرفتن مرخصی و غیره هم کم و وبیش آشنا شده بود به فکر می افتد حالا که همسرش به خواسته وی اهمیتی قائل نمی شود او هم به صورت مکتوب و به مانند ماموران درخواست مرخصی برای رفتن و دیدن خانواده اش بکند ، پس دست به کار شده و در کاغذی درخواست کتبی به این
شرح می نویسد:

" جناب ..... فرمانده محترم ...
اینجانب .... همسر حضرتعالی که مدت چندین ماه است پس از ازدواج با شما دور از خانواده و بستگان خود هستم حال که شما بدلیل مشغله بیش از حد کاری فرصت سفر و دیدار بستگان را ندارید بدینوسیله درخواست دارم که با مرخصی اینجانب به مدت .. برای مسافرت و دیدن پدر ومادر واقوام موافقت فرمائید ."

" با احترام ..... همسر شما"

hamtaraneh.com
و نامه را در پوشه مکاتبات همسرش می گذارد.


چند وقت بعد جواب نامه به این مضمون بدستش میرسد:

"سرکار خانم ...
عطف به درخواست مرخصی سرکار عالی جهت سفر برای دیدار اقوام، با درخواست شما به شرط تامین جانشین موافقت میشود ."

فرمانده ..."




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 9:32 عصر


تغـییر

تغـییر

 

من چشم به راه یک اتفاقم

نه شاکی ام و نه غر می زنم

فقط در سکوت خودم / منتـــــظرم...


به قول یه دوست
:

تعویض یا تبدیل نمی خواهم / دلم " تغـییر " می خواهد !

تغییری که درونم را دگرگون کند

روشن کند

امیدوار کند

چیزی که ابدی باشد و برای یک بار هم که شده

بیشتر از " یک لحظه " دوام داشته باشد !

با خودم می گویم شاید
....

شاید هنوز وقتش نرسیده

کسی چه میداند

شاید هنوز راه رسیدن را پیدا نکرده

اما حسی به من می گوید بالاخره پیدا می کند

و تا آن روز فقط از من یک چیز می خواهد ...

hamtaraneh.com

باشد ای اتفاق
! ...

گرچه کمی پیرتر شده ام

با اینکه دیگر مثل آنوقت ها عجیب نیستم

اما خیالت راحت باشد ، من

صبورم ... .




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 9:22 عصر


شیوانا جعبه ای بزرگ پر از مواد غذایی و سکه وطلا را به خانه زنی ب

شیوانا جعبه ای بزرگ پر از مواد غذایی و سکه وطلا را به خانه زنی با چندین بچه قد ونیم قد برد.

 

زن خانه وقتی بسته های غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویی از همسرش و گفت: " ای کاش همه مثل شما اهل معرفت و جوانمردی بودند.

 

شوهر من آهنگری بود ، که از روی بی عقلی دست راست ونصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگری از دست داد و مدتی بعد از سوختگی علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.


وقتی هنوز مریض و بی حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولی به جای اینکه دوباره سر کار آهنگری برود می گفت که دیگر با این بدنش چنین کاری از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.

من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمی خورد ، برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لا اقل خرج اضافی او را تحمل نکنیم.


با رفتن او ، بقیه هم وقتی فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتن و امروز که شما این بسته های غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.
ای کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!

شیوانا تبسمی کرد وگفت : حقیقتش من این بسته ها را نفرستادم .

یک فروشنده دوره گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه !!؟ همین!

شیوانا این را گفت و از زن خداحافظی کرد تا برود.


در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستی یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود !!!


سخن روز : ضعیف‌الاراده کسی است که با هر شکستی بینش او نیز عوض شود. (ادگار‌ آلن‌پو)

 




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 9:20 عصر


تو بارون که رفتی ، شبم زیر و رو شد
تو بارون که رفتی ، شبم زیر و رو شد
یه بغض شکسته رفیق گلوم شد
تو بارون که رفتی ، دل باغچه پژمرد
تمام وجودم توی آینه خط خورد

هنوز وقتی بارون تو کوچه می باره
دلم غصه داره
دلم بی قراره

نه شب عاشقانه است
نه رویا قشنگه
دلم بی تو خونه
دلم بی تو تنگه


یه شب زیر بارون ، که چشمم به راهه
می بینم که کوچه پر نور ماهه
تو ماه منی که تو بارون رسیدی
امید منی تو شب نا امیدی....
hamtaraneh.com



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 9:16 عصر


عصر ما عصر فریبه.عصر اسمای غریبه

عصر ما عصر فریبه.عصر اسمای غریبه

عصر پژمردن گلدون.چترای سیاه تو بارون

شهر ما سرش شلوغه.وعهده هاش همه دروغه

آسموناش پر دوده.قلب عاشقاش کبوده

کاش تو قعطی شقایق.بشینیم توی یه قایق

بزنیم دلو به دریا.منو....تنهای تنها.....

 




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 9:15 عصر


یک روز از یک زوج خوشبخت سوال کردم دلیل موفقیت شما در چیست ؟ چرا

زوج خوشبخت و موفقی را در این دنیای مجازی می‌شناسم که مدتهاست بدون کوچکترین مشکلی، زندگی‌شان ادامه دارد و هیچ‌ وقت هم با هم دعوا و بزن‌بزن نمی‌کنند!

یک روز از این زوج موفق سوال کردم: دلیل موفقیت شما در چیست؟ چرا هیچ وقت با هم دعوا نمی‌کنید؟

 آقاهه پاسخ داد: ببین ‌جانم! من و خانمم از روز اول، حد و حدود خودمان را مشخص کردیم و قرار شد خانم بنده، فقط در مورد مسائل جزئی حق اظهار نظر داشته باشه و من هم به عنوان یک آقا، فقط در مورد مسائل کلی نظر بدهم!

گفتم: چه خوب! آفرین! زنده‌باد رفیق! تو آبروی همه‌ی ما مردها را خریده‌ای! من بهت افتخار می‌کنم. حالا این مسائل جزئی که خانمت در مورد اون‌ها حق اظهار نظر داره، چی هست؟

آقاهه گفت: از روز اول قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی نظر بده و تصمیم بگیره، مسائل بی‌اهمیتی مثل این که ما چند تا بچه داشته باشیم، کجا زندگی کنیم، کی خانه بخریم، ماشین‌مان چه باشد، چی بخوریم، چی بپوشیم و با کی رفت‌و‌آمد کنیم...

گفتم: اِ!!! من که رسما هنگ کردم رفیق! پس اون مسائل کلی که تو در موردش نظر می‌دی، چی‌ هست؟

آقاهه گفت: من در مورد مسائل کلان بین المللی، نوسانات دلار، قیمت نفت و اوضاع جاری مملکت نظر می‌دهم!




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 12:57 صبح


از بچگی همه ما این را شنیده ایم که حقوق زنها پایمال میشود.

در کودکی:
پسرها هر وقت شیطنت میکردند یک سیلی محکم صورتشان را نوازش میکرد
دخترها هر وقت شیطنت میکردند یک ضربه فانتزی به ماتحتشان میخورد.
خودتان قضاوت کنید : کدام ضربه درد بیشتری دارد؟

روزهای جمعه که مدرسه ها تعطیل بود :
پسرها برای خرید نان مجبور به بیگاری در صف نان بودند
دخترها کنار عروسک هایشان لالا میکردند


هنگامی که کارنامه ها را به دست والدین محترم میدادند :
پسرها شدیداً بخاطر نمرات پایین سرکوفت می خوردند و البته گاهی هم ممنوع شدن از مشاهده کارتون
دخترها هیچی نمیشدند . چون قرار بود در آینده ازدواج کنند و نان آور خانه هم نخواهند بود


هنگامی که پدر خانواده شب به منزل می آمد :
پسرها فرار میکردند و یه گوشه ای میخزیدند تا چغولی های مادر ، کار دستشان ندهد
دخترها به بغل پدر میپریدند و چپ و راست قربون صدقه میشنویدند


روز اول مهر ماه که مدرسه ها باز میشد :
پسرهای عزیز کله هایشان را با نمره 4 میزدند و مزین به لغت نامانوس کچل میشدند
دخترها فقط به پسرها میگفتند : چطوری کچل ؟


در 18 سالگی :
پسرها تمام اضطراب و دلهره شان این است که دانشگاه قبول شوند و سربازی نروند و 2 سال از زندگیشان هدر نرود
دخترها ورودشان به پادگان طبق قانون ممنوع است .


در دانشگاه : پسرها همان روز اول عاشق میشوند و گند میزنند به امتحان ترم اولشان و مشروط میشوند
دخترها فقط در بوفه مینشینند و به پسرهایی که زیر چشمی به آنها نگاه میکنند افاده میفروشند


در هنگام نمره گرفتن : پسرها خودشان را جر میدهند تا 9.5 آنها 10 شود و باز هم استاد قبول نکرده و در آخر می افتند
دخترها فقط پیش استاد میروند و یک لبخند میزنند و نمره 4.5 آنها به 17 تبدیل میشود.


در کافی شاپ : پسرها حساب میکنند.
دخترها میگویند : مرسی!


در مخ زدن : پسرها باید دلقک بازی در بیاورند تا طرف تازه بفهمد که وجود دارند ، دو ساعت منت بکشند تا طرف تلفن را بگیرد ، هفته ها برنامه ریزی کنند تا طرف قرار بگذارد ، ساعت ها باید خالی ببندند تا طرف خوشش بیاید و هنگام بهم خوردن رابطه ماه ها و در مواردی دیده شده است که سالها در هوای دلگرفته پاییز پیپ بکشند و قهوه بنوشند و هی آه بکشند .
دخترها فقط کافی است که یه لبخند بزنند و چشم ها را نازک کرده ، لبها را غنچه و سری به سمت موافق تکان دهند و هرگاه رابطه بهم خورد فقط میگویند فدای سرم.


هنگام خواستگاری : پسرها باید خانه ، ماشین ، شغل مناسب ، مدرک دهن پر کن ، قد رشید ، هیکل خوش فرم ، خوشتیپ و هزارتا کوفت و زهر مار داشته باشند و پشت سر هم از موفقیت ها و اخلاق خوب و …. برای عروس خانم بگن و احتمالا انگشتری برای نشون کردن در دست سرکار علیه عروس خانم بکنند
دخترها فقط کافی است بنشینند و لام تا کام حرف نزنند


هنگام ازدواج : پسرها باید شیربها ، مهریه ، خرید عروسی ، جواهرات گوناگون ، جشن و سالن و … را از سر قبر پدرشون تهیه کنند
دخترها فقط باید جهیزیه بدهند که احتمالا به دلیل شروع خرید جهزیه از اوان کودکی همش بنجل شده و آقای داماد باید با تحمل هزارتا منت آنها را قبول کرده ، دور ریخته و یه سری جدید بخرد


هنگام زندگی عشقولانه دو نفره:پسرها باید بگویند : چشم ، و البته اگر هم نگویند دو قطره اشک کنار چشمان مژگان خانم ها آنها را وادار به چشم گفتن میکند
دخترها هم باید دستور بدهند و دیگر هیچ.


کار کردن : پسرها مثل سگ پا سوخته باید از صبح خروس خوان تا آخر شب کار کنند و همش تو فکر غرولند مدیر و قسط عقب افتاده بانک و قبض برق و آب باشند و در آخر نعششان را با بدبختی به خانه برسانند
دختر ها فقط کافی است که کلید ماشین لباس شویی ، کلید ماشین ظرفشویی و کلید مایکرو فر را فشار دهند و در حالیکه ناخن هایشان را مانی کور میکنند با مادرشان در مورد رنگ موی دختر خاله جاری عمه خانم فرخ زمان خانم بحث و تحلیل علمی داشته باشند …

از بچگی همه ما این را شنیده ایم که حقوق زنها پایمال میشود.




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 12:52 صبح