سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
تغییر عادت منفی به مثبت

کلمه ها عقاید شکل گرفته و افکار بیان شده هستند به عبارت ساده آن چه می گویی فکری است که بیان می شود. کلمه ها و اندیشه ها دارای امواجی نیرومند هستند که به زندگی و امورمان شکل می دهند.

 

اگر یک کارگر بی سواد بتواند یک اصطلاحی را در دنیا شایع کند؛ پس من و تو، ما و شما به طور حتم می توانیم استفاده از کلمه ها و اصطلاح های مثبت را در سطح کل ایران گسترش داده و انرژی مثبت را بین همه پخش کنیم..

امروزه ثابت شده که کلمات منفی نیروی منفی به سمت شخص می فرستند و او را به سمت منفی و بیماری سوق می دهند! به طور مثال وقتی به ما می گویند خسته نباشی دراصل خستگی را به یادمان می آورند و ناخودآگاه احساس خستگی می کنیم (با خودتان امتحان کنید) اما اگر به جای آن از یک عبارت مثبت استفاده شود نه تنها نیروی از دست رفته، ترمیم و خستگی جسم را از بین می برد بلکه نیروی مثبت و سازنده ای را به افراد هدیه می دهیم.

 

 

 

 

 

مثال:

 

به جای پدرم درآمد؛ بگوییم : خیلی راحت نبود 

 

به جای خسته نباشید؛ بگوییم : خدا قوت 

 

به جای دستت درد نکنه ؛ بگوییم : ممنون از محبتت، سلامت باشی 

 

به جای ببخشید مزاحمتون شدم؛ بگوییم : از این که وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشکرم 

 

به جای لعنت بر پدر کسی که اینجا آشغال بریزد ؛ بگوییم: رحمت بر پدر کسی که اینجا آشغال نمی ریزد 

 

به جای گرفتارم؛ بگوییم : ‌در فرصت مناسب با شما خواهم بود 

 

به جای دروغ نگو؛ بگوییم : راست می گی؟ راستی؟ 

 

به جای خدا بد نده؛ بگوییم : خدا سلامتی بده 

 

به جای قابل نداره؛ بگوییم : هدیه برای شما 

 

به جای شکست خورده؛ بگوییم : با تجربه 

 

به جای مگه مشکل داری؛ بگوییم : مگه مسئله ای داری؟ 

 

به جای فقیر هستم؛‌بگوییم : ثروت کمی دارم 

 

به جای بد نیستم؛ بگوییم :‌ خوب هستم 

 

به جای بدرد من نمی خورد؛ بگوییم : مناسب من نیست 

 

به جای مشکل دارم؛ بگوییم : مسئله دارم 

 

به جای جانم به لبم رسید؛ بگوییم : چندان هم راحت نبود 

 

به جای فراموش نکنی؛ بگوییم : یادت باشه 

 

به جای داد نزن؛ ‌بگوییم : آرام باش 

 

به جای من مریض و غمگین نیستم؛‌ بگوییم :‌ من سالم و با نشاط هستم 

 

به جای غم آخرت باشد؛ بگوییم : شما را در شادی ها ببینم 

 

شما هم می‌توانید به این لیست مواردی رو اضافه کرده و برای دیگران بفرستید...

 

وقتی بعد از مدتی همدیگر را می‌بینیم، به جای توجه کردن به نقاط ضعف همدیگر و نام بردن از آنها مثل:

چقدر چاق شدی؟"، "چقدر لاغر شدی؟"، "چقدر خسته به نظر می‌آیی؟"، "چرا موهات را این قدر کوتاه کردی؟"، "چرا ریشت را بلند کردی؟"، "چرا توهمی؟"، "چرا رنگت پریده؟"، "چرا تلفن نکردی؟"، "چرا حال مرا نپرسیدی؟" و ....

 

بهتر است بگوییم : "سلام به روی ماهت"، "چقدر خوشحال شدم تو را دیدم"، و .... عبارات دیگری که نه تنها بیانگر نقاط ضعف طرف مقابل ما نیست بلکه نوعی اعتماد به نفس را به مخاطبمان القاء میکند. البته اگر اصراری نداشته باشیم که حتماً درباره ی همدیگر اظهار نظر کنیم، وگرنه می‌شود که درباره ی موضوعات مشترک، البته در محوریت مثبت با هم صحبت کنی 




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 7:52 عصر


سلف سرویس
داستانی در مورد اولین دیدار «امت فاکس»، نویسنده و فیلسوف معاصر، از رستوران سلف سرویس؛ هنگامی که برای نخستین بار به آمریکا رفت. وی که تا آن زمان هرگز به چنین رستورانی نرفته بود در گوشه ای به انتظار نشست، با این نیت که از او پذیرایی شود. اما هرچه لحظات بیشتری سپری می‌شد، ناشکیبایی او از اینکه می‌دید پیشخدمت‌ها کوچکترین توجهی به او ندارند شدت گرفت. از همه بدتر اینکه مشاهده می‌کرد کسانی پس از او وارد شده بودند و در مقابل بشقاب‌های پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودند. وی با ناراحتی به مردی که بر سر میز مجاور نشسته بود نزدیک شد و گفت: «من حدود بیست دقیقه است که در اینجا نشسته‌ام بدون آنکه کسی کوچکترین توجهی به من نشان دهد. حالا می بینم شما که پنج دقیقه پیش وارد شدید با بشقابی پر از غذا در مقابلتان اینجا نشسته اید! موضوع چیست؟ مردم این کشور چگونه پذیرایی می‌شوند؟» مرد با تعجب گفت: « ولی اینجا سلف سرویس است.» سپس به قسمت انتهایی رستوران جایی که غذاها به مقدار فراوان چیده شده بود، اشاره کرد و ادامه داد:« به آنجا بروید، یک سینی بردارید و هر چه می خواهید انتخاب کنید، پول آن را بپردازید، بعد اینجا بنشینید و آن را میل کنید.» امت فاکس، که قدری احساس حماقت می کرد، دستورات مرد را پی گرفت. اما وقتی غذا را روی میز گذاشت، ناگهان به ذهنش رسید که «زندگی هم در حکم سلف سرویس است. همه نوع رخدادها، فرصت ها، موقعیتها، شادیها، سرورها و غم‌ها در برابر ما قرار دارد. درحالیکه اغلب ما بی‌حرکت به صندلی خود چسبیده‌ایم و آنچنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده‌ایم که چرا او سهم بیشتری دارد؟ که هرگز به ذهنمان نمی‌رسد خیلی ساده از جای خود برخیزیم و ببینیم چه چیزهایی فراهم است، سپس آنچه می خواهیم، برگزینیم



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 7:52 عصر


15 نقطه پر آسمان خراش جهان
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 7:50 عصر


تشکهای هیرت آور بشری
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 7:48 عصر


بخشش

حکایتی از زبان مسیح نقل می کنند که بسیار شنیدنی است . می گویند او این حکایت را بسیار دوست داشت و در موقعیت های مختلف آن را بیان می کرد .

حکایت این است :

مردی بود بسیار متمکن و پولدار روزی به کارگرانی برای کار در باغش نیاز داشت.  بنابراین ، پیشکارش را به میدان شهر فرستاد تا کارگرانی را برای کار اجیر کند . پیشکار رفت و همه ی کارگران موجود در میدان شهر را اجیر کرد و آورد و آن ها در باغ به کار مشغول شدند . کارگرانی که آن روز در میدان نبودند، این موضوع را شنیدند و آنها نیز آمدند . روز بعد و روزهای بعد نیز تعدادی دیگر به جمع کارگران اضافه شدند . گرچه این کارگران تازه ، غروب بود که رسیدند ، اما مرد ثروتمند آنها را نیز استخدام کرد .
 شبانگاه ، هنگامی که خورشید فرو نشسته بود، او همه ی کارگران را گرد آورد و به همه ی آنها دستمزدی یکسان داد. بدیهی ست آنانی که از صبح به کار مشغول بودند ، آزرده شدند و گفتنـد : آ« این بی انصافی است . چه می کنید ، آقا ؟ ما از صبح کار کرده ایم و اینان غروب رسیدند و بیش از دو ساعت نیست که کار کرده اند . بعضی ها هم که چند دقیقه پیش به ما ملحق شدند . آن ها که اصلاً کاری نکرده اند آ» .

 

 

مرد ثروتمند خندید و گفت : آ« به دیگران کاری نداشته باشید . آیا آنچه که به خود شما داده ام کم بوده است ؟ آ»  کارگران یکصدا گفتند : آ« نه ، آنچه که شما به ما پرداخته اید ، بیش تر از دستمزد معمولی ما نیز بوده است . با وجود این ، انصاف نیست که اینانی که دیر رسیدند و کاری نکردند ، همان دستمزدی را بگیرند که ما گرفته ایم آ» .  مرد دارا گفت : آ« من به آنها داده ام زیرا بسیار دارم .. من اگر چند برابر این نیز بپردازم ، چیزی از دارائی من کم نمی شود . من از استغنای خویش می بخشم . شما نگران این موضوع نباشید . شما بیش از توقع تان مزد گرفته اید پس مقایسه نکنید . من در ازای کارشان نیست که به آنها دستمزد می دهم ، بلکه می دهم چون برای دادن و بخشیدن ، بسیار دارم . من از سر بی نیازی ست که می بخشم .آ»

 

 

مسیح گفت : آ« بعضی ها برای رسیدن به خدا سخت می کوشند . بعضی ها درست دم غروب از راه می رسند . بعضی ها هم وقتی کار تمام شده است ، پیدایشـان می شـود . امـا همه به یکسان زیر چتر لطف و مرحمت الهی قرار می گیرند .آ»  شما نمی دانید که خدا استحقاق بنده را نمی نگرد ، بلکه دارائی خویش را می نگرد . او به غنای خود نگاه می کند ، نه به کار ما . از غنای ذات الهی ، جز بهشت نمی شکفد . باید هم اینگونه باشد . بهشت ، ظهور بی نیازی و غنای خداوند است . دوزخ را همین خشکه مقدس ها و تنگ نظـرها برپـا داشتـه اند . زیرا اینان آنقدر بخیل و حسودند که نمی توانند جز خود را مشمول لطف الهی ببینند .

 




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 7:48 عصر


عکس بازیگران ایرانی

 

www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com

 




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 7:47 عصر


خانه ای با چوب حسیری

خانه ای با چوب حسیری


TaranehhaGroups www.Hamtaraneh.com
 
 
 
 
TaranehhaGroups www.Hamtaraneh.com
 
 
 
 
TaranehhaGroups www.Hamtaraneh.com
 
 
 
 
 
TaranehhaGroups www.Hamtaraneh.com
 
 
 
 
 
TaranehhaGroups www.Hamtaraneh.com



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 7:47 عصر


سلطانیه همدان ترم اول دانشگاه ( معماری )
سفر سلطانیه همدان ترم اول دانشگاه ( معماری )


 آپلود عکس
 آپلود عکس

 

 آپلود عکس




 آپلود عکس
 آپلود عکس



| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 7:45 عصر


افزایش محبوبیت
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 3:53 عصر