سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دوستت داشتم ...



دوستت داشتم ...
می دونی چرا؟
چون حس می کردم با تو عشق تو وجود من زنده شد..

چون با وجود تو احساس می کردم
دوباره متولد شده ام ...

یک احساسی که تو اصلا شاید هیچ وقت نفهمی یعنی
چه؟؟

هر چی عشق و احساس داشتم به پات ریختم ...
تو هم تظاهر می کردی که یک
وقت کم نیاری....

به خاطر همین هر روز بیشتر از دیروز دلم برات تنگ می
شد...

اونقدر لایق دونستمت که دو دستی قلبم رو به تو تقدیم کردم ...
تو هم به
اصطلاح نامردی نکردی ....

دو دستی اونو چسبیدی و گفتی : خوب ازش نگهداری می
کنم..مطمئن باش جای خوبی سپردیش.

همیشه می گفتی:من با همه ی آدم بدا فرق
دارم...من مثل اونا نیستم ...

می دونی اعتماد کردن یعنی چی؟ اعتماد خیلی
سخته...خیلی ...اونم توی این زمونه ی نامرد...

اما من به حرفات ... به
نگاهت....و به چشمات اعتماد کردم...

درست زمانی که بهت عادت کردم بی احساسی رو
توی وجودت دیدم..

دیدم که کم کم داری روی تموم احساسات من پا می ذاری
...

دیگه باورت ندارم !!!!
نمی خواستم اینو بگم.....
اما تو رفیق نیمه
راهی ........................

بارها بهم ثابت شد....
هر دفعه خودم رو دلداری
می دادم که همه چیز درست می شه اما نه ! تو هیچ وقت نخواستی من رو بفهمی..چون هر
وقت بهت احتیاج داشتم...هر وقت احساس تنهایی می کردم و به دلگرمی ات نیاز داشتم
پشتم رو خالی می کردی و منو تنها می ذاشتی....

اینه رسم رفاقتت
!!!؟؟؟....

کاش می فهمیدی با قلبی که امانت گرفتی بد تا کردی.....
حالا می
دونم ...تو با همه  ی آدم بدای دیگه فرق داری.......

آره فرق داری.....
همه ی
آدم بدا قلب دیگران رو یک بار میشکنن اما تو روزی چند بار قلب من رو می
شکنی.....

روزی چند بار منو می کشی....و دوباره زنده می کنی
بارها روی قلب
شکسته ام پا گذاشتی و له کردی و بی تفاوت گذشتی ..

می دونی چیه؟ نه نمی دونی
!...!..

یعنی هیچ وقت نخواستی بدونی...هیچ وقت حاضر نشدی حتی یک بار به خاطر کسی
که همیشه یه خاطر تو غرورش رو له می کرد از غرور لعنتیت دست بکشی..

دیگه می خوام..........
شاید
این جوری یک ذره بتونی احساس منو درک بکنی...

نمی دونم...شایدم مثل بقیه ی چیزا
از این هم خیلی ساده بگذری...

اما این رو بدون ...
نمی
تونم.........




| [ کلمات کلیدی ] :
نویسنده : متین ابراهیمی
زمان : 12:34 صبح